کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) شکراب . شکر گداخته درآب . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). شربت ساخته از آب که شکر در آن کنند. ماءالسﱡکَّر. (فرهنگ فارسی معین ).آب که شکر در آن حل کرده باشند. (یادداشت مؤلف ).- شکرآب سوزان ؛ چیزی نظیر نبات سوخته . (فرهنگ...
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اجارود بخش گرمی شهرستان اردبیل . آب از چشمه . سکنه 269 تن . محصول عمده غلات و حبوب . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ای تیوند بخش مرکزی شهرستان شوشتر. سکنه 200 تن .آب از چشمه است . محصول عمده غلات . شغل اهالی زراعت وکارگری شرکت نفت . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه افشاردوم بخش اسدآباد شهرستان همدان . سکنه 133 تن . آب ازچشمه است . محصول عمده غلات و لبنیات و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چناران بخش حومه ٔ شهرستان مشهد. سکنه 147 تن . آب از قنات است . محصول عمده غلات ، چغندرقند و بنشن است . راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. سکنه 125 تن . آب آن از قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
شکرآب
لغتنامه دهخدا
شکرآب . [ ش َ ک َ ] (اِخ ) دهی است به شمال تهران آن سوی قلعه ٔ توچال میان شهرستانک وآهار. || آبی است بدین نام در آن موضع.
-
جستوجو در متن
-
شکررنجی
لغتنامه دهخدا
شکررنجی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) آزردگی و رنجشی که میان دوستان گاهی واقع شود.(غیاث ). شکرآب . (آنندراج ). رنجش و کدورت . شکررنگی . (غیاث ) (آنندراج ). و رجوع به شکرآب و شکررنگی شود.
-
شکررنگی
لغتنامه دهخدا
شکررنگی . [ ش َ ک َرْ، رَ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت شکررنگ . (فرهنگ فارسی معین ). || شکررنجی . (غیاث ) (آنندراج ). آزردگی میان دوستان . رنجش . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شکررنجی و شکرآب شود.
-
دل ماندگی
لغتنامه دهخدا
دل ماندگی . [ دِ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی دل مانده . اندوه . ملالت . حزن . (ناظم الاطباء). || آزردگی . (ناظم الاطباء). دل چرکینی . (یادداشت مرحوم دهخدا). رنجش . شکرآب : در این میان امیر عزالدین را دل ماندگی پدید آمد... و عصیان ظاهر کرد. (...
-
حسام نسفی
لغتنامه دهخدا
حسام نسفی . [ ح ُ م ِ ن َ س َ ] (اِخ ) صدر امام مشرف الملة و الدین حسام الائمة محمدبن ابی بکر نسفی .عوفی آرد: شرف الدین حسام ، آن دریابیان گوهرکلام که در فنون فضایل چون مردم یک فن بود، و ذات او مجموع علماء عالم بود اگرچه یکتن بود، و در وقتی که در سمر...
-
آزار
لغتنامه دهخدا
آزار.(اِمص ، اِ) اَذا. ایذاء. اذیت . اذاة. رنج که دهند. رنجگی . عذاب . شکنجه . عقوبت . آسیب . گزند : آزار بیش بینی زین گردون گر تو بهر بهانه بیازاری . رودکی .دل گسسته داری از بانگ بلندرنجگی باشدْت و آزار [ و ] گزند. رودکی .پسندش نیامد همی کار من بکوش...
-
حاکم بامر ا
لغتنامه دهخدا
حاکم بامر ا. [ ک ِ ب ِ اَ رِل ْ لاه ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن ابی علی حسن قُبّی بن علی بن ابی بکربن خلیفه مسترشد باﷲبن مستظهر باﷲ. هنگام سقوط بغداد به دست مغولان ، وی پنهان گردید و نجات یافت ، و با جمعی از یاران به نزد حسین بن فلاح امیر بنی خفاجة شد ...