کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکارگاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکارگاه
لغتنامه دهخدا
شکارگاه . [ ش ِ ] (اِ مرکب )محل شکار. جای صید کردن . آنجا که صید فراوان باشد. نخجیرگاه . (فرهنگ فارسی معین ). صیدگاه . نخجیرگه . (یادداشت مؤلف ). نخجیرگاه و ناحیه ای که در آن صید میکنند و محل صید. (ناظم الاطباء). شکارستان : با غلامان و آلت شکره کرد ...
-
جستوجو در متن
-
نخجیرگاه
لغتنامه دهخدا
نخجیرگاه . [ ن َ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . (ناظم الاطباء). شواهدذیل نخچیرگاه ذکر شده است . رجوع به نخچیرگاه شود.
-
نهالگاه
لغتنامه دهخدا
نهالگاه . [ ن ِ/ ن َ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . (جهانگیری ) (برهان قاطع). کمین گاه صیاد. (برهان قاطع). رجوع به نهاله شود.
-
شکاربان
لغتنامه دهخدا
شکاربان . [ ش ِ ] (ص مرکب )حافظ شکار. نگهدار شکار. که نگاهبانی و حفاظت شکارگاه کند: قَسْوَر؛ شکاربان تیرانداز. (منتهی الارب ).
-
مشهدکافی
لغتنامه دهخدا
مشهدکافی . [ م َ هََ ] (اِخ ) یکی از چهار شکارگاه بزرگ خوزستان که ده فرسنگ در شش فرسنگ بود. (از نزهةالقلوب ص 110).
-
خنجده
لغتنامه دهخدا
خنجده . [ خ ُ ج َ دِ ] (اِ) گل سرخ . (ناظم الاطباء). || شکارگاه . (از ناظم الاطباء).
-
غرق کردن
لغتنامه دهخدا
غرق کردن . [ غ ُ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خلوت کردن جایی را. قرق کردن : حرم (زیارتگاه ) را غرق کردن . شکارگاه را غرق کردن . رجوع به غرق و قرق شود.
-
قمرغه
لغتنامه دهخدا
قمرغه . [ ق َ م ُ غ َ ] (ترکی ، اِ) شکارگاه که امراء و سلاطین در احاطه ٔ کلان آهو و گوزن و غیره میگذارند. (آنندراج ) (غیاث اللغات از لغات ترکی ).
-
گریزجای
لغتنامه دهخدا
گریزجای . [ گ ُ ] (اِ مرکب ) گریزگاه . جای گریختن . مُراغَم . مَناص . (منتهی الارب ). مَفَرّ. (تفلیسی ) : باز آمدی چو باز سفید از گریزجای بازآمدی چو شیر سیه در شکارگاه .سیدحسن غزنوی .
-
نهاله جای
لغتنامه دهخدا
نهاله جای . [ ن ِ / ن َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . رجوع به نهاله گاه شود : سخت نیکو شکاری رفت با فوجی نشاط کردند بر نهاله جای . (تاریخ بیهقی ص 534).
-
غشغا
لغتنامه دهخدا
غشغا. [ غ َ ] (اِ مرکب ) مخفف غشغاو. رجوع به غشغاو شود : ماچین ... به شکارگاه غشغا بگرفت ، آن بر چشم او خوش آمدش ، برداشت گفت : این زینت حرب را شاید. (مجمل التواریخ و القصص چ بهار ص 99).
-
لوئی
لغتنامه دهخدا
لوئی . (اِخ ) لوئی پنجم ، مشهور به «لو فنآن ». فرزند لوتر و اِما، مولد 966م . پادشاه فرانسه از 986 تا 987م . وی در شکارگاه هلاک شد و با مرگ او سلسله ٔ کارلنژها برافتاد.
-
بشگرد
لغتنامه دهخدا
بشگرد. [ ب ِ گ َ ] (اِ) شکاری . (از برهان ). صیاد. شکارچی . (ناظم الاطباء). || شکارگاه . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ). || شکار. (برهان ). صید و شکار. (از ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
شکارگه
لغتنامه دهخدا
شکارگه . [ ش ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شکارگاه و به همان معنی . نخجیرگاه . (از یادداشت مؤلف ) : به یک شکارگه اندر من آنچه زو دیدم ترا بگویم خواهی کنی گر استفسار. فرخی .همه عالم شکارگه بینی کاین دو سگ زیر و باز بر زبر است . خاقانی .زلفت به شکار دل پ...