کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِّتَاءِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شتاء
لغتنامه دهخدا
شتاء. [ ش ِ ] (ع اِ) ب-ه گفت-ه ٔ مب-رد: ج ِ شَتوَة است و به قولی مفرد است . و جمع آن شُتی ّ و اَشتِیَه آید. (از اقرب الموارد). || زمستان و سرما. ج ، شتی . اشتیه . (منتهی الارب ). زمستان . (ترجمان القرآن جرجانی ) : رحلة الشتاء و الصیف . (قرآن 2/106). ...
-
شتاء
لغتنامه دهخدا
شتاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاتاة. یعنی بر شتاء معامله کردن . (از منتهی الارب ). معامله کردن با کسی در زمستان . (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
شتاء
لغتنامه دهخدا
شتاء. [ ش ِ ] (ع اِ) ب-ه گفت-ه ٔ مب-رد: ج ِ شَتوَة است و به قولی مفرد است . و جمع آن شُتی ّ و اَشتِیَه آید. (از اقرب الموارد). || زمستان و سرما. ج ، شتی . اشتیه . (منتهی الارب ). زمستان . (ترجمان القرآن جرجانی ) : رحلة الشتاء و الصیف . (قرآن 2/106). ...
-
شتاء
لغتنامه دهخدا
شتاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاتاة. یعنی بر شتاء معامله کردن . (از منتهی الارب ). معامله کردن با کسی در زمستان . (از اقرب الموارد).
-
شطاء
لغتنامه دهخدا
شطاء. [ ش ِ ] (ع مص ) مشاطاة. با همدیگر بر کنار رود و مانند آن رفتن . (ناظم الاطباء). رجوع به مشاطاة شود.
-
جستوجو در متن
-
اشتیه
لغتنامه دهخدا
اشتیه . [ اَی َ ] (ع اِ) ج ِ شِتاء. (اقرب الموارد). زمستانها.
-
شتوی
لغتنامه دهخدا
شتوی . [ ش َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به شتوه . (از اقرب الموارد). منسوب به شتاء. (منتهی الارب ). اگر شتاء جمع شَتوة باشد منسوب به آن شَتَوی خواهد بود. (از متن اللغة). و رجوع به شَتَوی شود.
-
شتی
لغتنامه دهخدا
شتی . [ ش ُی ی ] (ع اِ) ج ِ شتاء. (اقرب الموارد) (محیط المحیط).
-
اشتاء
لغتنامه دهخدا
اشتاء. [ اِ ] (ع مص ) در زمستان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). در زمستان درآمدن . در شتاء درآمدن . || باقحط شدن در زمستان . (منتهی الارب ). دچار غلا و تنگی شدن بزمستان .
-
شتوة
لغتنامه دهخدا
شتوة. [ ش َت ْ وَ ] (ع اِ) یک نوبت شتو. (از اقرب الموارد) (محیط المحیط). رجوع به شتو شود. || و بنا بر قولی مفرد شتاء یا به معنی خود شتاء باشد و نسبت به آن شتوی است . (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط).- صاحب الشتوة ؛ آنکه در زمستان بدوپناه برند. (از ...
-
چارفصل
لغتنامه دهخدا
چارفصل . [ ف َ ] (اِ مرکب ) چهارفصل . چارموسم . چارهنگام . چارفصل سال . بهار و تابستان و پائیز و زمستان . ربیع و صیف و خریف و شتاء : در چنین فصل تا بخانه ٔ شاه داشته طبع چارفصل نگاه . نظامی .آنچه مقصود شد در این پیکارچارفصل است به ز فصل بهار.نظامی .
-
شاتاة
لغتنامه دهخدا
شاتاة. (ع اِ) به معنی شِتاءاست . (منتهی الارب ). زمستان . (ناظم الاطباء). یکی از فصول چهارگانه ٔ سال از بیست و یکم کانون اول تا بیست و یکم آذار و مشهور آن است که کانون اول و کانون دوم وشباط باشد و این فصل به شِتاء بیشتر شهرت دارد. (اقرب الموارد). || ...
-
مسنمة
لغتنامه دهخدا
مسنمة. [ م ُ س َن ْ ن َ م َ ] (ع ص ) تأنیث مسنم . خرپشته ای . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و هی [ طبرستان ] کثیرةالامطار شتاءً و صیفاً و سطوحهم مسنمة لذلک . (صور الاقالیم اصطخری از یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به مسنّم شود.