کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِقِّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش َق ق ] (ع مص ) کفانیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شکافتن . (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (غیاث ) (المصادر زوزنی ). دریدن .(تاج المصادر بیهقی ). بزل . (یادداشت مؤلف ). || برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطب...
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش َق ق / ش ِق ق ] (ع اِمص ، اِ) سختی و دشواری . قوله تعالی : لم تکونوا بالغیه الا بشق الانفس . (قرآن 7/16). (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مشقت . (اقرب الموارد). رنج . (مهذب الاسماء). دشواری . (ترجمان القرآن ). تعب . سختی . مشقت . (یادداشت ...
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش ِق ق ] (اِخ ) ابن انماربن نزار.پیشگوی دوران جاهلیت که با سطیح پیشگوی معروف دیگر در یک روز به دنیا آمده و عمر طولانی داشته اند. (از مقدمه ٔابن خلدون ترجمه ٔ محمدِ پروین گنابادی ص 203 و 665). شق اکبر؛ نام یکی از دو تن پیشگو که پیش از اسلام می ...
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش ِق ق ] (اِخ ) شق بشکری . نام یکی از دو تن از پیشگویان که اندکی پیش از اسلام در میان عرب میزیستند. وی کسی است که ظهور پیغمبر اسلام را خبر داده است . (از فرهنگ فارسی معین ). در متون دیگر مشخصات دو تن برای یک تن آمده است . و رجوع به شق بن انمار...
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش ِق ق ] (ع اِ) برادر،گویند: هو اخی و شق نفسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برادر. (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). || جانب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ناحیت . (مهذب الاسماء). || اندک از هر چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم ا...
-
شق
لغتنامه دهخدا
شق . [ ش ُق ق ] (ع ص ، اِ) ج ِ اَشَق ّ و شَقّاء. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به اشق و شقاء شود.
-
جستوجو در متن
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام . (از لباب الانساب ).
-
ثنط
لغتنامه دهخدا
ثنط. [ ث َ ] (ع مص ) کفانیدن ، شَق ّ.
-
شغ و رغ
لغتنامه دهخدا
شغ و رغ . [ ش َغ ْ غ ُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) راست و مستقیم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). صورتی از شق و رق . و رجوع به شق و رق شود.
-
جمن
لغتنامه دهخدا
جمن . [ ج ُ / ج ُ م ُ ] (اِخ ) کوهی است در شق یمامه . (منتهی الارب ).
-
جاوجرد
لغتنامه دهخدا
جاوجرد. [ ] (اِخ ) آبادی است از شق میلاذجرد. (از تاریخ قم ص 115).
-
ضدا
لغتنامه دهخدا
ضدا. [ ض َ ] (اِخ ) کوهی است در شق ّ یمامه . (معجم البلدان ).
-
اشتارین
لغتنامه دهخدا
اشتارین . [ ] (اِخ ) از شق میلاذجرد. (تاریخ قم ص 115).
-
اشتروزیر
لغتنامه دهخدا
اشتروزیر. [ ] (اِخ ) از شق آبه و ملاذجرد. (تاریخ قم ص 120).
-
ثجل
لغتنامه دهخدا
ثجل . [ ث ُ ] (اِخ ) موضعی است به شق ّ عالیه . (مراصد الاطلاع ).