کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِتِر زدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (اِ) کناره و گوشه . (برهان ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ). کنار. (فرهنگ جهانگیری ). || (هندی ، اِ) مأخوذ ازهندی به معنی دشمن . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (ع اِ) در نزد علماء عروض خَرْم بعد از قبض در مفاعیلن است . چنانچه ثَرْم ، خَرْم بعد از قبض در فعولن باشد کذا فی بعض الرسائل العربی . پس بعد از شتر از مفاعیلن ، فاعلن باقی ماند و جزئی را که شتر در آن بکار برده شده اَشْتَرنامند بنابراین کل...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (ع مص ) بریدن . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ). || پلک چشم برگشتن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (از قاموس ). || مجروح کردن . (از اقرب الموارد). خسته کردن و (رنجاندن ). (از منتهی الارب ). || پاره نمودن جامه . (از اقرب الموارد). || ...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ] (معرّب ، اِ) معرب چتر : والسلطان هنالک یعرف بالشتر الذی یرفع فوق رأسه و هوالذی یسمی بدیار مصر، القبة و الطیر. (ابن بطوطة).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِ) منقار مرغان . (برهان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (اِخ ) نام قلعه ای است از اعمال اران میان بردعه و گنجه . (از معجم البلدان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش َ ت َ ] (ع مص ) انقطاع . (قاموس ). شَتر که در عربی قطع است اعم از آنکه به بریدن باشد یا به شکستن . (از فرهنگ جهانگیری ). بریده شدن . (غیاث اللغات ). || برگشتگی پلک ازبالا و پایین . برگردیدن پلکها از بالا و پائین . (شرح قاموس ) (غیاث اللغات )...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ِ ] (اِخ ) نام کوهی است . (از معجم البلدان ).
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت َ ] (اِ) مصاحب و هم نشین ناکس و بی قدر. (ناظم الاطباء).
-
گیاه شتر
لغتنامه دهخدا
گیاه شتر. [ هَِش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گیاهی که به شتر ماند و از آن کتیرا گیرند. (ناظم الاطباء) : شتر را ز ریحان و سنبل ز گل گیاه شتر بهتر آید خورش .(از فرهنگ شعوری ج 2 ص 310).
-
گردن شتر
لغتنامه دهخدا
گردن شتر. [ گ َ دَ ن ِ ش ُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) عنق جمل . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). || کنایه از همیان پرزر باشد. (برهان ) : به گردن شتر اندر شراب زر بخشی به پای پیل گه خشم خصم فرسایی . مجیر بیلقانی .و رجوع به گردن اشتر شود.
-
شتر چرانیدن
لغتنامه دهخدا
شتر چرانیدن . [ ش ُ ت ُ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) شتر به مرتع و خارزار داشتن تا خار و گیاه خورد. عَدس . (منتهی الارب ). رجوع به اشتر چرانیدن شود.
-
شتر ساختن
لغتنامه دهخدا
شتر ساختن . [ ش ُ ت ُ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه است از مال کسی را خوردن . (از یادداشت مؤلف ): برای فلان شتر ساخت ؛ برای او حساب سازی کرد. مالش را خورد و برایش حساب بالا آورد.
-
شتر شاه
لغتنامه دهخدا
شتر شاه . [ ش ُ ت ُ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شتر خاصه . اشتر خاصه . || تعبیری است تحقیرآمیز و موهن برای آدمهای بی پروا و بی احتیاط و عاری از رعایت آداب و رسوم : فلان کس سرش را انداخت پایین و بدون سلام و علیک مثل شتر شاه آمد توی خانه . (فرهنگ لغا...
-
شتر صالح
لغتنامه دهخدا
شتر صالح . [ ش ُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) ناقه ٔصالح . شتر که به صالح پیمبر تعلق داشت و خداوند او را حجت بر دعوی نبوت صالح قرار داده بوده و صالح مردم را از آزار ناقه برحذر داشته بود ولی روزی کافران در کمین ناقه ٔ صالح نشستند، چون از آبشخور بازآمد نخست پی ...