کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شُتُری بار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شتری
لغتنامه دهخدا
شتری . [ ش ُ ت ُ ] (ص نسبی ) منسوب به شتر.- پشم شتری ؛ پشم که از شتر چیده و باز کرده باشند.- رنگ شتری ؛ رنگی مانند رنگ متمایل به زردی چون رنگ پشم شتر. رنگی مانند رنگ ارده . (ناظم الاطباء).- شنگ شتری ؛ نوعی شنگ که ساقه های پیچان دارند.- کینه ٔ شتری...
-
لب شتری
لغتنامه دهخدا
لب شتری . [ ل َ ش ُ ت ُ ] (ص مرکب ) آنکه لبی چون لفج شتر دارد. که لبی چون لفج اشتر دارد سطبر و آویخته .
-
چال شتری
لغتنامه دهخدا
چال شتری . [ ش ُت ُ ] (اِ مرکب ) قسمی قفل . || نوعی پیچ .
-
جستوجو در متن
-
حفض
لغتنامه دهخدا
حفض . [ ح َ ف َ ] (ع اِ) قماش خانه آماده کرده شده برای بار کردن . آخریان که شتر کشد. رخت خانه که برای بار کردن مهیا کنند. || شتری که قماش خانه بر وی بار کنند. شتر که آخریان خانه کشد. شتری که کشیدن رخت خانه را دارند. || خانه [ یعنی خیمه و چادر ] از مو...
-
نشانیدن
لغتنامه دهخدا
نشانیدن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نشانستن . (آنندراج ) (از برهان قاطع). اجلاس . (از منتهی الارب ). نشاندن . بنشاندن . بنشاستن . بنشاختن . به نشستن داشتن . (یادداشت مؤلف ). جای دادن . مصدر متعدی نشستن است : نواخت امیرمسعود... از حد گذشته بود و اندازه ،از نا...
-
حمل
لغتنامه دهخدا
حمل . [ ح ِ] (ع اِ) بار سر و پشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آنچه حمل میشود. ج ، اَحمال ، حمولة. || واحدِ حمول . هودج ها یا شتری که بر آن هودج ها قرار دارند و به این معنی گاه بفتح نیز آید. (اقرب الموارد). || (مص ) برداشتن باری را بسر و به پشت . ...
-
محمل
لغتنامه دهخدا
محمل . [ م َ م ِ ] (ع اِ) کجاوه که بر شتری بندند و هودج و این صیغه ٔ اسم ظرف است از حمل بالفتح که به معنی بار برداشتن است . (غیاث ). بارگیر. تخت روان . عماری . مهد. هودج . ج ، محامل . دو شقه ٔ مساوی که بر شتر بار کنند. (از اقرب الموارد). از وسائل سفر...
-
ایستادن
لغتنامه دهخدا
ایستادن . [ دَ ] (مص ) پهلوی «استاتن » ، ایرانی باستان ، «اوی - شتا» جزو اول پیشوند و جزو دوم مشتق از «ست » (شت لهجه ٔ جنوب غربی ) در اوستا «ستا» (ایستادن ). (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). اقامت کردن و درنگی کردن و منتظر شدن . (ناظم الاطباء). حوصله کردن...
-
خوردن
لغتنامه دهخدا
خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص ) از گلو فرودادن و بلعیدن غذا و طعام و جز آن . (ناظم الاطباء). اوباریدن . بلع کردن . اکل . تناول . جاویدن چیزی جامد. (یادداشت مؤلف ). جویدن . خائیدن . (ناظم الاطباء) : تلخی و شیرینیش آمیخته ست کس نخورد نوش و شکر بآپیو...
-
نشاندن
لغتنامه دهخدا
نشاندن . [ ن ِ دَ] (مص ) (از: نش + اندن (پسوند مصدر متعدی )، متعدی نشستن ، کردی : نژینین (تیغه کردن ، دیوار کشیدن ). (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کسی را به نشستن واداشتن . (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع). متعدی نشستن . (غیاث اللغات ) : بنشان به...
-
رقص
لغتنامه دهخدا
رقص . [ رَ ] (ع مص ) یا رَقَص .پویه دویدن : و لا یکون الرقص الا للاعب ابل و لما سواه القفز و النقر. (منتهی الارب ). جنبیدن و برجستن . (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پویه دویدن . (آنندراج ).- رقص درختان ؛ کنایه از جنبیدن شاخ و برگ درختان به روز باد لی...
-
زبن
لغتنامه دهخدا
زبن . [ زَ ] (ع مص ) راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زبن دفع است . (لسان العرب ). زبن دفع است و «ناقة زبون » شتر ماده ای است که با لگد زدن حالب را براند و مانع شیر دوشیدن شود. و هم بدین معنی است : «حرب زبون »، جنگ را تشبیه به آن ناقه کنند. (از...
-
حام
لغتنامه دهخدا
حام . [ مِن ْ ] (ع ص ، اِ) من اوابد العرب . کان الفحل اذا صار من اولاده عشرة ابطن ، قالوا حمی َ ظهره فیترک ُ،و لایحمل ُ علیه شی ٔ، و لایرکب ، و لایمنعُ ماء، و لا مرعی ، و قد اخبر اﷲ تعالی ببطلان ذلک بقوله : «ماجعل اﷲ من بحیرة و لا سائبة و لا وصیلة و ...
-
شتر
لغتنامه دهخدا
شتر. [ ش ُ ت ُ ] (اِ) اُشْتُر، جانوری پستاندار عظیم الجثه از گروه نشخوارکنندگان که خود تیره ای خاص را به وجود می آورد. این پستاندار بدون شاخ است ولی دارای دندانهای نیش میباشد. معده ٔ شتر دارای سه قسمت است و هزارلا (برجستگی و فرورفتگی ) ندارد. در هر پ...