کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَرَوْهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
شروه
لغتنامه دهخدا
شروه . [ ش َرْ وِ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند.(ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- شروه خوان ؛ آنکه به آهنگ شروه خواند : از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شوربلبلان پهلوی گو قمریان شروه خوان .ظهوری (از بها...
-
شروه
لغتنامه دهخدا
شروه . [ ش َرْ وِ ] (اِخ ) نام پهلوانی ارمنی نژاد. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : ز گردان ارمن یکی تند شیربه کشتن قویدل به مردی دلیرز شیران سبق برده شروه به نام به هنگام جنگ آزمایی تمام .نظامی .
-
واژههای همآوا
-
شروح
لغتنامه دهخدا
شروح . [ ش ُ ] (ع اِ) ج ِشَرح . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به شرح شود.
-
شروه
لغتنامه دهخدا
شروه . [ ش َرْ وِ ] (اِ) (اصطلاح موسیقی ) نوعی از خوانندگی که شهری نیز گویند.(ناظم الاطباء) (برهان ) (انجمن آرا) (از آنندراج ).- شروه خوان ؛ آنکه به آهنگ شروه خواند : از زبان دانیش در طرف چمن افکنده شوربلبلان پهلوی گو قمریان شروه خوان .ظهوری (از بها...
-
شروه
لغتنامه دهخدا
شروه . [ ش َرْ وِ ] (اِخ ) نام پهلوانی ارمنی نژاد. (ناظم الاطباء) (برهان ) (از شرفنامه ٔ منیری ) : ز گردان ارمن یکی تند شیربه کشتن قویدل به مردی دلیرز شیران سبق برده شروه به نام به هنگام جنگ آزمایی تمام .نظامی .
-
جستوجو در متن
-
معدودة
لغتنامه دهخدا
معدودة. [ م َ دَ ] (ع ص ) تأنیث معدود. شمرده . شمارکرده . ج ، معدودات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا): و قالوا لن تمسنا النار الا ایاماً معدودة. (قرآن 80/2). و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و رجوع به معدود و معدودا...
-
دراهم
لغتنامه دهخدا
دراهم . [ دَ هَِ ] (ع اِ) ج ِ دِرهَم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). درمها. سکه های نقره . دراهیم : و شروه بثمن بخس دراهم معدودة و کانوا فیه من الزاهدین . (قرآن 20/12). و او را به بهایی اندک ، به چند درهم شمرده شده فروختند، و در اوبی تمایل بودند. عب...
-
بخس
لغتنامه دهخدا
بخس . [ ب َ ] (ع ص ) کم و اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ناقص . (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) : و شروه بثمن بخس . (قرآن 20/12)؛ بفروختند او را ببهایی کاسته خست . (کشف الاسرار ج 5 ص 28).- بثمن بخس فروختن ؛ ببهای اندک فروختن .- بخ...
-
بیع
لغتنامه دهخدا
بیع. [ ب َ ] (ع مص ) بیعة. مبیع.خریدن و فروختن (از اضداد). (از منتهی الارب ). پرداخت ثمن و دریافت مثمن یا بعکس (از اضدادست ). (از اقرب الموارد). خریدن و فروختن . (ترجمان القرآن ). خرید وفروخت . (مهذب الاسماء). بیع از لغات اضداد و بمعنی مبیع باشد و غا...