کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شط
لغتنامه دهخدا
شط. [ ش َطط / ش َ ](ع اِ) در فارسی بیشتر به تخفیف «ط» به کار رود. رودخانه و جوی بزرگ . (از یادداشت مؤلف ). رود بزرگ . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : بلاد هند از لب جیحون بوده تا شط فرات . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 98).خواهی که جان به شط سلامت برون بری...
-
جستوجو در متن
-
زردجت
لغتنامه دهخدا
زردجت . [ زَ دَ ] (اِخ )یکی از نامهای شت زرتشت . (ناظم الاطباء). رجوع به زردشت و زرتشت شود.
-
شتیت
لغتنامه دهخدا
شتیت . [ ش َ ] (ع مص ) پراکنده شدن و پراکنده گردیدن . شَت ّ. شَتات . شَتَت . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از محیط المحیط).
-
جی افرام
لغتنامه دهخدا
جی افرام . [ ] (اِخ ) نام پیغمبری است از پیغمبران عجم . (برهان قاطع). جی افرام وجی آلاد نام دو تن از حکمای قدیم ایران بوده . پارسیان قدیم قایل بوده اند که بعد از مه آباد که او را اولین پیغمبر عجم دانند جی افرام آمده و مقام پیغمبری داشته و بر وی نامه ...
-
گشتاسپ
لغتنامه دهخدا
گشتاسپ . [ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاهی که پدر اسفندیار روئین تن بود. (آنندراج ) (غیاث ). نام پنجم پادشاه کیانی که شت زردشت در زمان سلطنت وی مبعوث گردید. (ناظم الاطباء). رجوع به گشتاسب و فهرست ایران باستان شود.
-
ماهوت پاک کن
لغتنامه دهخدا
ماهوت پاک کن . [ ک ُ ] (اِ مرکب ) آلتی است مرکب از دسته ٔ چوبین که به یک سو یا دو سوی آن موی دم اسب و غیره متصل کرده اند و به وسیله ٔ آن لباس و کلاه را پاک کنند. برس . شت . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
اشتات
لغتنامه دهخدا
اشتات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَت ّ. پراکندگان . (مهذب الاسماء). پراکنده ها. پراکندگیها: جاؤا اشتاتاً؛ ای متفرقین . (اقرب الموارد) : مؤلف این اشتات و مصنف این کلمات ... چنین گوید. (قاضی بدر محمد دهار در دیباچه ٔ دستورالاخوان ). به جمع اشتات غزلیات ...
-
تیمسار
لغتنامه دهخدا
تیمسار. (اِ) کلمه ای است که آن را به عربی حضرت می گویند. (برهان ) (آنندراج ). در پارسی کلمه ای است برای تعظیم که به عربی آن را حضرت خوانند و آن را تیمشار نیز گویند. (انجمن آرا). لقبی است برای تعظیم مانند جناب و این لقب از شت که به معنی حضرت است پست ت...
-
گوارشت
لغتنامه دهخدا
گوارشت . [ گ ُ رِ ] (اِمص ، اِ)(از: گوار+ -ِشت ، پسوند اسم مصدر) به معنی گوارش است که ترکیبی باشد که به جهت هضم طعام خورند. (برهان ): و چون معده پاک کرده باشند تریاق بزرگ وگوارشتهاء گرم به کار برند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).قرص لیموی و گوارشت لطیف عنبرگ...
-
شتات
لغتنامه دهخدا
شتات . [ ش َ ] (ع مص ) فرقت . (از ذیل اقرب الموارد). || پراکنده شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). متفرق بودن . (فرهنگ نظام ). || پراکنده کردن . (منتهی الارب ). || (ص ) متفرق و پریشان . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): جاء القوم شتات َ ...
-
کیلواس
لغتنامه دهخدا
کیلواس . [ کیل ْ ] (اِخ ) نام شهری است که تولد شاکمونی که به اعتقاد کفره ٔ هند پیغمبر صاحب کتاب است آنجا باشد. (برهان ). نام شهری بوده از هندوستان که شاکمونی که گروهی از اهالی هندوستان او را پیغمبر دانسته اند از آنجاست . (آنندراج ). نام شهری که تولد ...
-
پراکندگی
لغتنامه دهخدا
پراکندگی . [ پ َک َ دَ / دِ ] (حامص ) پراگندگی . پریشانی . تفرّق . تفرقه . تشتت . شمل . تَذعذع . تبدد. شتات . شَت ّ. (منتهی الارب ). شَعَث . (دهار) (منتهی الارب ). افتراق . نَشر. انتشار. تَقعقع. (منتهی الارب ). استشتات : و داناست به مصالح جمع ساختن پ...
-
زوره
لغتنامه دهخدا
زوره . [ زَ / زُو رَ / رِ ] (اِ) بمعنی فقره است و فقره در عربی مهره های پشت را گویند و بطریق مجاز بر فقرات سخنان نثر استعمال کنند. (برهان ). فقره و مهره ٔ پشت و سخن بلیغ و سوره . (ناظم الاطباء). کلمه ای است که در کتب پارسیان باستانی بمعنی باب و سوره ...
-
اغل
لغتنامه دهخدا
اغل . [ اَ غ ِ ] (اِ) جایی باشد که در کوه وصحرا بجهت خوابانیدن گوسفندان سازند. (آنندراج ) (برهان ) (هفت قلزم ). و آن را آغل بالمد نیز خوانند. (آنندراج ). اغول است یعنی جای خوابیدن گوسفندان . (انجمن آرای ناصری ). آغل و جای باش گوسفندان در کوه و بیابان...
-
زرتشت
لغتنامه دهخدا
زرتشت . [ زَ ت ُ ](اِخ ) زردشت را... گویند که پیشرو و پیشوای آتش پرستان است . (برهان ) (آنندراج ). بمعنی زردشت . (جهانگیری ). یکی از نامهای شت زردشت . (ناظم الاطباء). اصل آن زَرَثوشتَرَ است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). زردشت .نام شخصی است از نسل من...