کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوینده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوینده
لغتنامه دهخدا
شوینده . [ ی َ دَ / دِ ] (نف ) شستشوی کننده وغسل دهنده . (ناظم الاطباء). غاسل . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . (نف مرخم ) شوینده . (ناظم الاطباء). رجوع به شوینده شود.
-
موشوی
لغتنامه دهخدا
موشوی . (نف مرکب ) موشو. شوینده ٔ مو. موشور.
-
غاسل
لغتنامه دهخدا
غاسل . [ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غسل . شوینده .
-
قالی شور
لغتنامه دهخدا
قالی شور. (نف مرکب ) قالی شوی . شوینده ٔ قالی .
-
جامه شوی
لغتنامه دهخدا
جامه شوی . [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) گازر. (آنندراج ). رخت شوی . قصار. (ناظم الاطباء).غَسّال . (منتهی الارب ). لباس شوینده . جامه شوینده . آنکه جامه های شوخگن شوید. آنکه بمزد جامه ٔ کسان شوید.
-
شو
لغتنامه دهخدا
شو. (اِمص ) مرادف شست ، از شستن : شست و شو. (برهان ). || (نف مرخم ) شوی . مخفف شوینده (در ترکیب ): گِل سرشو. (یادداشت مؤلف ).شوی . شوینده : جامه شو. مرده شو. (از ناظم الاطباء).
-
جامه شو
لغتنامه دهخدا
جامه شو. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) جامه شوینده . رخت شوی . لباس شوی . جامه شوی . قصار. گازر.
-
جامه شور
لغتنامه دهخدا
جامه شور. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) رخت شور. لباس شوینده . رجوع به جامه شو شود.
-
لوله شوی
لغتنامه دهخدا
لوله شوی . [ لو ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شوینده ٔ لوله . که لوله شوید. || (اِ مرکب ) آلتی شستن لوله را.
-
لگن شور
لغتنامه دهخدا
لگن شور. [ ل َ گ َ ] (نف مرکب ) شوینده ٔ لگن . || (به تحقیر و طعن ) پرستار بیمار.
-
چوب شوی
لغتنامه دهخدا
چوب شوی . (نف مرکب ) شوینده ٔ چوب . || (اِ مرکب ) چنبه ٔ گازری و کدین . (ناظم الاطباء).
-
شوی
لغتنامه دهخدا
شوی . (نف مرخم ) شو. بشورنده . شوینده . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). شوینده . آنکه چیزی را شستشو میکند. (ناظم الاطباء). مخفف شوینده . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوینده و شوییدن و شستن شود. || (اِمص ) شستن . || (فعل امر) امر به شستن . (برهان ) (جهانگیری...
-
رختشو
لغتنامه دهخدا
رختشو. [ رَ ] (نف مرکب ) رختشوی . رخت شوینده . آنکه به مزد جامه ٔ کسان شوید. (یادداشت مؤلف ). رختشور در تداول عامه . و رجوع به رختشور شود.