کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوهری شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوهری شدن
لغتنامه دهخدا
شوهری شدن . [ ش َ / شُو هََ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) سخت مایل به شوهر کردن شدن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوی و ترکیبات آن شود.
-
واژههای مشابه
-
بی شوهری
لغتنامه دهخدا
بی شوهری . [ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی بی شوهر. بی شویی . بی همسری . بی زوج بودن زوجه .
-
زن و شوهری
لغتنامه دهخدا
زن و شوهری . [ زَ ن ُ ش َ / شُو هََ ] (حامص مرکب ) مواصلت . آرامش جفت با جفت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ویرا [ عباسه را ] بتو دهم به زنی ، بگواهی دو کس از موالیان ما بر آن شرط که شما یکدیگر جز اندر مجلس می نبینید و میانتان زن و شوهری نباشد. (تاریخ...
-
جستوجو در متن
-
جفت شدن
لغتنامه دهخدا
جفت شدن . [ ج ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) جماع کردن حیوان نر و ماده . (نظام ). جماع . (غیاث ). مباشرت کردن . (آنندراج ). فراهم آمدن زن و مرد یا نر و ماده ٔ هر حیوان به منظور تمتع جنسی . همخوابگی . آرمیدن حیوان نرینه با مادینه . || زن و شوهر شدن . برگزیدن ز...
-
جفتی
لغتنامه دهخدا
جفتی . [ ج ُ ] (حامص ) برابری . مساوات . یکسانی . تساوی . || مشابهت . (اشتنگاس ). مانندگی . همگونی . همگونگی . || اتصال . (اشتنگاس ). پیوستگی . || همسری . شوهری . زنی . زوجیت . جفت بودن : اگر نیستی جفتی اندر جهان بماندی توانائی اندر نهان . فردوسی .من...
-
طلاق
لغتنامه دهخدا
طلاق . [ طَ ] (ع مص ) رها شدن زن از قید نکاح . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). رها شدن زن از عقد نکاح . (المصادر زوزنی ). رها کردن . (دهار). فسخ کردن عقد نکاح . سراح . (منتهی الارب ). بیزاری : هر زنی که در عقد من است یا بعد از این در عقد من خواهد آمد...
-
دست پیمان
لغتنامه دهخدا
دست پیمان . [ دَ پ َ / پ ِ ] (اِ مرکب ) اسبابی را گویند که داماد به خانه ٔ عروس میفرستد. (برهان ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس دهند و مهر معجل و کابین و اسباب دامادی . (غیاث ). آنچه از نقد و جنس و زیور قبل از مزاوجت به عروس دهند و ...
-
بسربردن
لغتنامه دهخدا
بسربردن . [ ب ِ س َ ب ُ دَ ] (مص مرکب )کنایه از وفا کردن . (برهان ) (انجمن آرا) (رشیدی ). بجا آوردن عهد. (ناظم الاطباء). وفای بعهد : مجنون بگذاشت از بسی جهدتا عهده بسر برد در آن عهد. نظامی .گر سرم میرود از عهد تو سر باز نپیچم تا بگویند پس از من که بس...
-
سر
لغتنامه دهخدا
سر. [ س َ ] (اِ) پهلوی «سر» ، اوستا «سره » «بارتولمه 1565» «نیبرگ 202»، در پهلوی «اسر» (بی سر، بی پایان )، هندی باستان «سیرس » (رأس )، ارمنی «سر» (ارتفاع ، نوک و قله ، نشیب )، کردی ، افغانی ، بلوچی و سریکلی «سر» ، استی «سر» ، وخی ، سنگلیچی و منجی «س...
-
پان ته آ
لغتنامه دهخدا
پان ته آ. [ت ِ ] (اِخ ) گزنفون در کتاب 4، فصل 2 آرد که : در خلال این احوال مادیها غنائم را تقسیم کردند و برای کوروش خیمه ٔ باشکوهی با تمام لوازم معیشت و یک زن شوشی ، که زیباترین زن آسیا بشمار میرفت ، با دو زن سازنده گذاردند. گرگانیها هم با سهام خودشا...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم .[ ت ِ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن سعد طائی مکنی به ابوسفانه . مردی سخی و جوانمرد ازقبیله ٔ طی ّ که عرب به سخا و کرم وی مَثل زند: اکرم من حاتم طی . و در فارسی مثل حاتم یا مثل حاتم طائی گویند. و از آن سخت سخی و بخشنده خواهند : ای دریغ آن حر هنگام سخا حا...
-
خانواده
لغتنامه دهخدا
خانواده . [ ن َ / ن ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) خاندان . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). دودمان . خیل خانه . (ناظم الاطباء). تبار. دوده : اصیل زاده و از خانواده ٔ حرمت بزرگوار و به اقبال و دولت اندرخور. سوزنی . || اهل خانه . اهل البیت . (ناظم الاطباء).تاری...