کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوهردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوهردار
لغتنامه دهخدا
شوهردار. [ ش َ / شُو هََ ] (نف مرکب ) مقابل بی شوهر. زن که در نکاح مردی باشد. زن که همسر دارد.
-
جستوجو در متن
-
تبانج
لغتنامه دهخدا
تبانج . [ ت َ ن َ ] (اِ) زن شوهردار ومحصنه . (ناظم الاطباء).
-
ذات البعل
لغتنامه دهخدا
ذات البعل . [ تُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) زن شوهردار.
-
تاقیه
لغتنامه دهخدا
تاقیه . [ ی َ ] (اِ) از وسائل آرایش مو که زنان شوهردار بکار برند. (فرهنگ پیانکی ).
-
بتانج
لغتنامه دهخدا
بتانج . [ب ُ ] (اِ) زن شوهردار. زنی که یک شوهر بیش نکرده باشد. (ناظم الاطباء). ضرة. اما کلمه مصحف بنانج است .
-
زوجه
لغتنامه دهخدا
زوجه . [ زَ / زُو ج َ /ج ِ ] (از ع ، اِ) زوجة. (از فرهنگ فارسی معین ). زن . مقابل شوی . و زن شخص و زن شوهردار. (ناظم الاطباء).
-
حصناء
لغتنامه دهخدا
حصناء. [ ح َ ] (ع ص ) نعت مؤنث از حصن . پارسا زن . زن پارسا. (آنندراج ). عفیفه . مستوره . مخدره . || زن شوهردار.
-
فاسق گرفتن
لغتنامه دهخدا
فاسق گرفتن . [ س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) (در تداول عامه ) رفیق بازی زنان و همنشینی و عشق ورزی زن شوهردار با مرد دیگر. رجوع به فاسق شود.
-
محصنة
لغتنامه دهخدا
محصنة. [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) زن پارسا. (منتهی الارب ). زن عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء). || زن آزاد و شوی کرده . (مهذب الاسماء). شوهردار. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حصان
لغتنامه دهخدا
حصان . [ ح ُ ] (ع ص ، اِ) امراءة حصان ؛ زن پارسا یا شوهردار. زن نیکوکار و عفیفه . بشوی . متزوجه . مستوره . حاصن . حاصنة. ج ، حصانات ، حصن . || دره . یک دانه مروارید : بحصن حصین اندرم ار ز دست که بینند حصن حصینم حصان .مسعودسعد.
-
محصنه
لغتنامه دهخدا
محصنه . [ م ُ ص ِ ن َ ] (ع ص ) محصنة. رجوع به محصنة شود. زن پارسا و عفیفه و باحیا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || زن شوهرکرده . (از منتهی الارب ). شوهرکرده . (ناظم الاطباء).- زنای محصنه ؛ زنا با زن شوهردار. (ناظم الاطباء). رجوع به زنای محصنه ش...
-
نقیذة
لغتنامه دهخدا
نقیذة. [ ن َ ذَ ] (ع ص ، اِ) اسبی که از دست دشمن رهانیده باشند آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آنچه از دست دشمن رهانده باشند از قبیل اسب و اشتر و جز آن . (از اقرب الموارد). ج ، نَقائِذ. || زره . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درع . (اقرب الموارد). || ز...
-
ناکح
لغتنامه دهخدا
ناکح . [ ک ِ ] (ع ص ) اسم فاعل از نکح است . (المنجد) (اقرب الموارد). رجوع به نکح شود. || نکاح کننده . ذات زوج . (از اقرب الموارد) (از المنجد).آنکه ازدواج میکند. (از معجم متن اللغة). زن دارای شوهر. (ناظم الاطباء). زن شوهرکننده . زن شوهردار. که همسر دا...
-
خانباجی
لغتنامه دهخدا
خانباجی . [ خام ْ ](اِ مرکب ) این لفظ از دو قسمت تشکیل شده یکی «خان » که مخفف «خانم » است و دیگر «باجی » که کلمه ای است ترکی بمعنی «خواهر» و مجموعاً یعنی «خانم خواهر». || مادر بزرگ : نوه ها بمادر بزرگ خود خانباجی خطاب می کنند. || خواهر شوهر: زنهای شو...