کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شور و شغب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شور و شغب
لغتنامه دهخدا
شور و شغب . [ رُ ش َ غ َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) فتنه و غوغا و هیجان : الضجاج ، المضاجّة؛ با یکدیگر شور و شغب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). ضوضاء؛ شور و شغب . (یادداشت مؤلف ) : بتا تا چشم چون نرگس گشادی همه آفاق پر شور و شغب بود.عطار.
-
واژههای مشابه
-
گل شور
لغتنامه دهخدا
گل شور. [ گ ِ ] (اِخ ) نام قریه ای است در دوفرسخی مشهد که در کناررودخانه واقع است . (مجمل التواریخ گلستانه ص 317).
-
کلاته شور
لغتنامه دهخدا
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان احمدآباد بخش فریمان شهرستان مشهد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته شور
لغتنامه دهخدا
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان برکال بخش بردسکن شهرستان کاشمر. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته شور
لغتنامه دهخدا
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کلاته شور
لغتنامه دهخدا
کلاته شور. [ ک َ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان تکاب بخش بجستیان شهرستان گناباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کهنه شور
لغتنامه دهخدا
کهنه شور. [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) در تداول عامه ، کهنه شوی . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه شوی شود.
-
گوش شور
لغتنامه دهخدا
گوش شور. (اِ مرکب ) رجوع به گوش شوی شود.
-
جامه شور
لغتنامه دهخدا
جامه شور. [ م َ / م ِ ] (نف مرکب ) رخت شور. لباس شوینده . رجوع به جامه شو شود.
-
دست شور
لغتنامه دهخدا
دست شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دست شوی . (یادداشت مرحوم دهخدا): آفتابه ٔ دست شور؛ آفتابه که با آن دست شویند.
-
دیزج شور
لغتنامه دهخدا
دیزج شور. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آلان براغوش بخش آلان براغوش شهرستان سراب با 273 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
دره شور
لغتنامه دهخدا
دره شور. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حاجی آباد ایزدخواست بخش داراب شهرستان فسا. واقع در 60هزارگزی جنوب داراب در دشت ایزدخواست ، با 606 تن سکنه .راه آن فرعی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
دریای شور
لغتنامه دهخدا
دریای شور. [ دَرْ ی ِ ] (اِخ ) بحرالملح . دریای عربه . بحرالموت . (قاموس کتاب مقدس ). دریاچه ٔ لوط. رجوع به بحرالمیت شود.
-
دوات شور
لغتنامه دهخدا
دوات شور. [ دَ ] (نف مرکب ) دوات آشور (شور از شوراندن است ). (یادداشت مؤلف ). آب دوات کن . محراک . (دهار) (السامی فی الاسامی ). رجوع به دوات آشور شود.