کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
دست و رو شوری
لغتنامه دهخدا
دست و رو شوری . [ دَ ت ُ ] (اِ مرکب ) دست ورو شوئی . ظرف دست شوئی .
-
جستوجو در متن
-
عقیر
لغتنامه دهخدا
عقیر. [ ع َ ] (اِخ ) نام فلاتی است که در آن آبهای شوری است ، و آن را عُقَیر نیز ضبط کرده اند. (از معجم البلدان ).
-
مخضم
لغتنامه دهخدا
مخضم . [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) آب که در شوری به حد تلخی نرسیده باشدو آن را شتران خورند نه مردم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). آبی که در شوری به حد تلخی نرسیده باشد و ستور آن را خورد نه مردم . (ناظم الاطباء).
-
شوروی
لغتنامه دهخدا
شوروی . [ شو / ش َ / شُو رَ] (ص نسبی ) منسوب به شور، شوری . (یادداشت مؤلف ).
-
ملوحت
لغتنامه دهخدا
ملوحت . [ م ُ ح َ ] (از ع ، اِمص ) شوری . نمکینی . ملوحة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به ملوحة شود.
-
ارگان
لغتنامه دهخدا
ارگان . [ اُ ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی ارگانن ) عضو. کارمند. || مُبیِّن افکار گروهی : روزنامه ٔ شوری ارگان حزب اجتماعیون بود.
-
پودرها
لغتنامه دهخدا
پودرها. [ ] (اِخ ) (توطئه ٔ...) توطئه ای که در انگلستان توسط بعض کاتولیک ها برای عزل ژاک اول و انحلال مجلس شوری بعمل آمد (5 نوامبر 1605م .).
-
نمکینی
لغتنامه دهخدا
نمکینی . [ ن َ م َ ] (حامص مرکب ) شوری . (ناظم الاطباء). نمکین بودن . نمک دار بودن . || ملاحت و خوشگلی . (ناظم الاطباء). خوبی و ملاحت . (آنندراج ).
-
سجدة
لغتنامه دهخدا
سجدة. [ س َ دَ ] (اِخ ) نام سوره ای از قرآن است و آن سی آیه است . پس از لقمان و پیش از احزاب . || و نیز سجده نام دیگر سوره ٔ «فصلت » چهل و یکمین سوره ، پس از مؤمن و پیش از شوری است .
-
غریر
لغتنامه دهخدا
غریر. [ غ ُ رَی ْ ] (اِخ ) ابن طلحه ٔ قرشی . وی پسر طلحةبن عبیداﷲ صحابی جلیل است که او از عشره ٔ مبشره ویکی از اصحاب ششگانه ٔ شوری بود. (از تاج العروس ).
-
غوطة
لغتنامه دهخدا
غوطة. [ طَ ] (اِخ ) (الَ ...) آبی است از آن بنی عامربن جوین طائی که به بدی و شوری معروف است . این غوطه را با «غوطه » شهری در بلاد طی ٔ غوطتان نامند. (از معجم البلدان ).
-
دهرم
لغتنامه دهخدا
دهرم . [ دِ رَ ] (اِخ ) رودخانه ٔ فیروزآباد است که چون به نواحی بلوک اربعه رسد آن را رودخانه ٔ دهرم گویند و آب آن شیرین مایل به شوری است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).
-
شور کردن
لغتنامه دهخدا
شور کردن . [ ش َ / شُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) مشورت و کنکاش نمودن . (ناظم الاطباء). مشورت کردن . مشاوره کردن . رجوع به شور و شوری شود.
-
فصلت
لغتنامه دهخدا
فصلت . [ ف ُص ْ ص ِ ل َ ] (اِخ ) نام سوره ٔ چهل ویکمین از قرآن ، سوره ٔ مکیه و پنجاه وچهار آیت است ، پس از سوره ٔ مؤمن و پیش از شوری . (از یادداشت های مؤلف ).
-
احساب
لغتنامه دهخدا
احساب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حسب . گوهرها. || اقرباء : این مسئله در میان اصحاب واحساب خویش در شوری افکند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).