کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوریدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) شستن . شوئیدن . (فرهنگ فارسی معین ) : پس زن اسماعیل گفت که اگر فرونمی آیی همچنین سر فرودآور تا گرد و خاک از سر و رویت پاک کنم و بشورم . (ترجمه ٔ تفسیر طبری ). و رگها را از خلطهای بد بشورد. (راحةالصدور راوندی ). در تابستان برسد و...
-
شوریدن
لغتنامه دهخدا
شوریدن . [ دَ ] (مص ) برهم زدن و درآمیختن چیزی یا چیزهایی به یکدیگربا آلتی یا با دست یا به یک انگشت . بیامیختن با کفچه و انگشت و مانند آن . (یادداشت مؤلف ) : وز سرانگشت نگارینش گوئی که مگرغالیه دارد شوریده با شوره ٔ سیم . معروفی . سه درم سنگ تخم خرف...
-
جستوجو در متن
-
شوریدنی
لغتنامه دهخدا
شوریدنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) لایق شوریدن . قابل شوریدن .
-
شوران
لغتنامه دهخدا
شوران . (نف ، ق ) در حال شوریدن . صفت بیان حالت از شوریدن . شورنده . || شوراننده .(یادداشت مؤلف ). رجوع به شوریدن و شورانیدن شود.
-
شوییدن
لغتنامه دهخدا
شوییدن . [ دَ ] (مص ) شستن و غسل دادن . (ناظم الاطباء). شوریدن . رجوع به شستن شود.
-
تبعثر
لغتنامه دهخدا
تبعثر. [ ت َ ب َ ث ُ ] (ع مص ) تبعثر نفس ؛ شوریدن دل . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
خلط کردن
لغتنامه دهخدا
خلط کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مخلوط کردن . درهم کردن . آمیختن . || شوریدن . آشفتن . (ناظم الاطباء). تسویط. (منتهی الارب ).
-
بغثره
لغتنامه دهخدا
بغثره . [ ب َ ث َ رَ ] (ع مص ) بعثرة. (منتهی الارب ). رجوع به بعثرة شود. شوریده دل گردیدن . (منتهی الارب ). شوریدن دل . (آنندراج ). شوریدن دل و پلید گشتن . (ناظم الاطباء). || بهیجان آمدن قوم و درهم آمیختن آنها. (از ناظم الاطباء). || پریشان کردن چیزی ...
-
هزلجة
لغتنامه دهخدا
هزلجة. [ هََ ل َ ج َ ] (ع مص ) شوریدن . || در هم شدن آواز. (منتهی الارب ). اختلاط صوت . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) سرعت . (اقرب الموارد).
-
تمقحس
لغتنامه دهخدا
تمقحس . [ ت َ م َ ح ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . تمقحست نفسه ؛ ای غثیت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
تمقس
لغتنامه دهخدا
تمقس . [ ت َ م َق ْ ق ُ ] (ع مص ) شوریدن دل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). تمقحس . (اقرب الموارد). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
دل شورا
لغتنامه دهخدا
دل شورا. [ دِ ] (اِ مرکب ) در لهجه ٔ اهل خراسان ، تهوع . (یادداشت مرحوم دهخدا). || شوریدن دل . دلشوره . رجوع به دلشوره شود.
-
مقس
لغتنامه دهخدا
مقس . [ م َ ق َ ] (ع مص ) شوریدن دل کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مقست نفسه مقسا؛ شورید دل او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
بشوریدن
لغتنامه دهخدا
بشوریدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) شوریدن . پشوریدن . نفرین و دعای بد کردن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از مؤید الفضلاء). رجوع به پشوریدن شود. || شوریدن و در غضب شدن که به عربی هیجان خوانند. (از برهان ). برانگیختن و در غضب شد...