کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورگیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورگیاه
لغتنامه دهخدا
شورگیاه . (اِ مرکب ) گیاه شور. هر علف شور و نمکین . (ناظم الاطباء). گیاه شور مطلق . (فرهنگ فارسی معین ): نبت مالح ؛ شورگیاه .هجیر؛ شورگیاه خشک شکسته . (منتهی الارب ). حمض . رمث . سرمق . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
ثلیب
لغتنامه دهخدا
ثلیب . [ ث َ ] (ع اِ) گیاه سیاه دیرینه یا گیاه دوساله . || نوعی از شورگیاه .
-
عادن
لغتنامه دهخدا
عادن . [ دِ ] (ع ص ) ناقه ٔ بر یک جای باشنده از علف . || پیوسته شورگیاه چرنده . (منتهی الارب ).
-
غولان
لغتنامه دهخدا
غولان . [ غ َ] (ع اِ) گیاهی است ترش شبیه به اشنان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). نام قسمی شورگیاه .
-
عواذ
لغتنامه دهخدا
عواذ. [ ع َ ] (ع ص ) ابل عواذ؛ شتران باشنده ٔ در چراگاه گیاه شیرین که شورگیاه نداشته باشند. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
ابقال
لغتنامه دهخدا
ابقال . [ اِ ] (ع مص ) باگیاه شدن زمین . باگیاه و تر شدن زمین . گیاه برآوردن و سبز شدن زمین . || سبز شدن شورگیاه . || ریش برآوردن . || چریدن ماشیه سبزه را.
-
عبیبة
لغتنامه دهخدا
عبیبة. [ ع َ ب َ ] (ع اِ) چیزی است شیرین به شکل صمغ که از درخت عرفط برآید و خورده شود. || عصاره . || چراگاه شتران از شورگیاه درزمین پست . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
اخریط
لغتنامه دهخدا
اخریط. [ اِ ] (ع اِ) کراث برّی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گندنای صحرائی را گویند،قولنج بگشاید و بول براند، بعربی کراث الکرکم خوانند. (برهان قاطع). طبطان . فراسیون . نوعی از شورگیاه .
-
حامضة
لغتنامه دهخدا
حامضة. [ م ِ ض َ ] (ع ص ) نعت فاعلی مؤنث از حمض و حموض (منتهی الارب ) و حموضة. || ابل حامضة؛ شتران شورگیاه خورنده . ج ، حوامض . شترانی که گیاه شور خورده باشند.
-
حمض
لغتنامه دهخدا
حمض . [ ح َ ] (ع اِ) آنچه تلخ و شورمزه باشد از نبات . خلاف خله و آن بمنزله ٔ فواکه است شتران را و خله بجای نان . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اشنان . حرض . اسم مجموع اشجار و نباتاتی است که ملوحتی داشته باشد و گویند مخصوص به اشنان است...
-
عرک
لغتنامه دهخدا
عرک . [ ع َ رَ ] (ع اِمص ) اسم مصدر است عَرک را. (منتهی الارب ). رها کردگی شتران را در شورگیاه . (ناظم الاطباء). اسم است از مصدر عَرک . (از اقرب الموارد). || (اِ) آواز. (منتهی الارب ).صوت و آواز. (ناظم الاطباء). || ج ِ عَرَکی . (منتهی الارب ) (اقرب ا...
-
رمث
لغتنامه دهخدا
رمث . [ رَ م َ ] (ع مص ) درد شکم خاستن شتر از بسیاری خوردن . (زوزنی ). گله کردن شتر از خوردن نوعی از شوره . (تاج المصادر بیهقی ). خوردن شتر شورگیاه را و رنجور شدن از وی . (منتهی الارب ). رِمْث خوردن شتر و رنجور گردیدن از خوردن آن گیاه . (از اقرب المو...
-
عنظوان
لغتنامه دهخدا
عنظوان . [ ع ُ ظُ ] (ع ص ) مرد بدزبان فحاش و ریاکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). و یا مرد استهزأکننده ٔ برانگیزنده . (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). عنظیان . رجوع به عنظیان شود. || (اِ) نوعی از شورگیاه که درد شکم آ...
-
مالح
لغتنامه دهخدا
مالح . [ ل ِ ] (ع ص ) آب شور، لغت غیرفصیح است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آب شور، و اندک بکار رود. (از اقرب الموارد). || نبت مالح ؛ شورگیاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || شور و نمکین . (غیاث ) (آنندراج ) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || نمک ...