کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورچشم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورچشم
لغتنامه دهخدا
شورچشم . [ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که نظر او به چیزها ضرر رساند و مردم را بیمار نماید. (غیاث )(آنندراج ). بدچشم . که چشمش زود به مردم اثر کند و بتازی عَیون گویند. (رشیدی ). کسی که نظر و نگاه وی ازروی بدی و حسادت باشد و مورث ضرر و اذیت مردم گردد.(نا...
-
جستوجو در متن
-
شورچشمی
لغتنامه دهخدا
شورچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) صفت شورچشم . عَیونی . (یادداشت مؤلف ). شورچشم بودن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شوردیده
لغتنامه دهخدا
شوردیده . [ دی دَ / دِ ] (ص مرکب ) شورچشم . عَیون . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شورچشم شود.
-
نفوس
لغتنامه دهخدا
نفوس . [ ن َ ] (ع ص ) نافس . عائن . (از متن اللغة). شورچشم .
-
شقد
لغتنامه دهخدا
شقد.[ ] (ع مص ) بیخواب شدن . || شورچشم شدن .(تاج المصادر بیهقی ). ولی در متون دیگر دیده نشد.
-
چشم شور داشتن
لغتنامه دهخدا
چشم شور داشتن . [ چ َ / چ ِ م ِ ت َ ] (مص مرکب ) شورچشم بودن . دیده ٔ شور داشتن . دارای چشم بد بودن . رجوع به چشم شور شود.
-
عیون
لغتنامه دهخدا
عیون . [ ع َ ] (ع ص ) رجل عیون ؛ مرد نیک چشم زخم رساننده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). شورچشم ، یعنی کسی که نظرش ضرر رساند. (آنندراج ) (غیاث اللغات ). شوخ چشم . (دهار). سخت اصابت کننده به چشم . (از اقرب الموارد). ج ، عین ، عُیُن . (منتهی الارب ) (...
-
شورپشت
لغتنامه دهخدا
شورپشت . [پ ُ ] (ص مرکب ) چاروایی سرکش و نافرمان که اگر در زیر بار کشند، بار را بیندازد و اطلاق آن بر چنین آدمی مجاز است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || ستیزه جو و جنگجو و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) : شوربخت و شورچشم و شورپشتی ای رقیب این چنین گیرد نمک ...
-
چشم شوری
لغتنامه دهخدا
چشم شوری . [ چ َ / چ ِ ] (حامص مرکب ) شورچشمی . شورچشم بودن .چشم شور داشتن . چشم زخم زنی . رجوع به چشم شور شود. || در لهجه ٔ عامیانه ، بمعنی چشم شویی و شست وشوی دادن چشم . رجوع به چشم شویی شود. || (اِ مرکب ) در تداول عامه ، ظرف چشم شوری را هم گویند.
-
بدچشم
لغتنامه دهخدا
بدچشم . [ب َ چ َ / چ ِ ] (ص مرکب ) کسی که چشم بد و منظر شوم دارد. (ناظم الاطباء). کسی که نظر او بد باشد. (آنندراج ). نافس . (منتهی الارب ). آنکه چشم زخم رساند. آنکه چشم زند. آنکه چشم کند و نظر زند. سخت چشم زخم رساننده . پلیدچشم . عیون . شورچشم . (یاد...
-
چشم
لغتنامه دهخدا
چشم . [ چ َ /چ ِ ] (اِ) معروفست که عرب «عین » گویند. (برهان ). ترجمه ٔ عین . (آنندراج ).آن جزء از بدن انسان و حیوان که بر بالای آن ابرو جا گرفته و آلت دیدنست . (فرهنگ نظام ). عضو آلی مدرک رنگها. عین و آلت ابصار و دیده و چشم که آلت ابصار باشد عبارت اس...