کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورش کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورش کردن
لغتنامه دهخدا
شورش کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن . شور و غوغا کردن . انقلاب و آشفتگی برپا کردن . نافرمانی کردن . اظهار کراهت کردن : ز شورش کردن آن تلخ گفتارترشروئی نکردم هیچ در کار.نظامی .
-
واژههای مشابه
-
شورش طلب
لغتنامه دهخدا
شورش طلب . [ رِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) انقلابی . آشوب خواه .
-
شورش طلبی
لغتنامه دهخدا
شورش طلبی . [ رِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل شورش طلب .
-
جستوجو در متن
-
افراط کردن
لغتنامه دهخدا
افراط کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از حد درگذشتن . زیاده روی کردن در کاری . اسراف . شورش را درآوردن در افراط و رجوع به افراط شود.
-
تلاطم کردن
لغتنامه دهخدا
تلاطم کردن . [ ت َ طُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برهم خوردن . شوریدگی کردن . آشوب کردن . شورش کردن : محیط تشنه لبیها چنان تلاطم کردکه کشتی دل ما را به آن کنار انداخت .تنها (از آنندراج ).
-
تلخ رویی کردن
لغتنامه دهخدا
تلخ رویی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تلخ کردن روی . ترش کردن روی . بی دماغ شدن . ناخوش داشتن روی و جبین : دیده با شور سرشکم تلخ رویی می کندعاقبت از شورش اشکم دل دریا گرفت .(مؤلف بهار عجم ).
-
سرکوبی
لغتنامه دهخدا
سرکوبی . [ س َ ] (حامص مرکب ) گوشمال دادن . مغلوب کردن . فرونشاندن شورش : سپاهی به سرکوبی دشمن فرستاده شد.
-
شور دادن
لغتنامه دهخدا
شور دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) در لهجه ٔ خراسانی ، بهم زدن . زیرو رو کردن : شورش مده غجمه میره . (یادداشت مؤلف ).
-
قیام کردن
لغتنامه دهخدا
قیام کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) برخاستن . ایستادن : قیام خواستمت کرد و عقل میگویدمکن که شرط ادب نیست پیش سرو قیام .سعدی .- قیام کردن به کاری ؛ آن را بنحو شایسته انجام دادن : در این مقام اگر می مقام باید کردبه کار خویش نکوتر قیام باید کرد. ناصرخسرو....
-
درشوریدن
لغتنامه دهخدا
درشوریدن . [ دَ دَ ](مص مرکب ) شوریدن . شورش کردن . به جنب و جوش درآمدن و اعتراض کردن : برفتند و با غلامان گفتند جمله درشوریدند... و سوی اسب و سلاح شدند. (تاریخ بیهقی ). || بهم زدن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
فساد انگیختن
لغتنامه دهخدا
فساد انگیختن . [ ف َ / ف ِ اَ ت َ ] (مص مرکب ) آشوب و فتنه به پا کردن . یاغی شدن . سر به شورش برداشتن . قیام کردن : باشد که سوی ختلان و چغانیان و ترمذ آید و فسادی انگیزد. (تاریخ بیهقی ). اگر قصد او کردندی بسیار فساد انگیختی . (تاریخ بیهقی ).
-
درشورانیدن
لغتنامه دهخدا
درشورانیدن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) شورانیدن . جنبانیدن . حرکت دادن . متحرک کردن . (ناظم الاطباء). || تحریک کردن . برانگیختن . به شورش واداشتن . از جای برانگیزانیدن این قوم را که با بنه اند بجنبانند و خبر به ری رسد و ایشان را درشورانند. (تاریخ بیهقی چ ...
-
شوریده کردن
لغتنامه دهخدا
شوریده کردن .[ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منقلب کردن . به طغیان برانگیختن . به شورش داشتن . شوراندن : پسرعم خویش را بنزدیک تو فرستاد تا آن ملک را شوریده کند.(قصص الانبیاء ص 226). تشویش ؛ شوریده کردن . (دهار). لبس ؛ شوریده کردن . (تاج المصادر بیهقی )...