کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شورش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شورش
لغتنامه دهخدا
شورش . [ رِ ] (اِ) غذای شور و نمکین . (ناظم الاطباء). ملاحت و نمکینی . (آنندراج ). || نمکدان . (ناظم الاطباء).
-
شورش
لغتنامه دهخدا
شورش . [ رِ ] (اِمص ) عمل شوریدن . (یادداشت مؤلف ). از: شور + «ش »، علامت اسم مصدر. (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). شوریدن . شور و غوغا کردن . (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). غوغا و هنگامه . (ناظم الاطباء): مهواع ؛ شورش و بانگ...
-
واژههای مشابه
-
شورش کردن
لغتنامه دهخدا
شورش کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عصیان و تمرد کردن . شور و غوغا کردن . انقلاب و آشفتگی برپا کردن . نافرمانی کردن . اظهار کراهت کردن : ز شورش کردن آن تلخ گفتارترشروئی نکردم هیچ در کار.نظامی .
-
شورش طلب
لغتنامه دهخدا
شورش طلب . [ رِ طَ ل َ ] (نف مرکب ) انقلابی . آشوب خواه .
-
شورش طلبی
لغتنامه دهخدا
شورش طلبی . [ رِ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) عمل شورش طلب .
-
جستوجو در متن
-
سروتک
لغتنامه دهخدا
سروتک . [ س َ ت َ / س َ رَ / رُو ت َ ] (اِ) شورش و آشوب و غوغا. (برهان ) (آنندراج ). شورش و آشوب . و همچنین سرموتک . (رشیدی ).
-
شورشی
لغتنامه دهخدا
شورشی . [ رِ ] (ص نسبی ) طاغی . انقلابی . (یادداشت مؤلف ). کسی که شورش کند. انقلابی . (فرهنگ فارسی معین ). || معتاد به شورش . (یادداشت مؤلف ).
-
ثورة
لغتنامه دهخدا
ثورة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) گاو ماده . ج ، ثورات . || ثُؤرة. کین . کینه . || شورش . || انقلاب . || بسیاری از مال و رجال . و شاید ثَورَه معرّب شورش باشد.
-
مهوع
لغتنامه دهخدا
مهوع . [ م ِهَْ وَ ](ع اِ) شورش و بانگ در حرب . (منتهی الارب ). مهواع .
-
ناناصاحب
لغتنامه دهخدا
ناناصاحب . [ ح ِ ] (اِخ ) دان دو پانت ، معروف به ناناصاحب . از رهبران انقلاب و شورش هندیان علیه انگلستان است . وی شورش کانپور را که منجر به قتل عام انگلیسیان شد به سال 1857 م . رهبری کرد. وی به سال 1860 در نپال درگذشت .
-
غفلیقة
لغتنامه دهخدا
غفلیقة. [ ] (ع اِمص )نگون بختی . شکست . شورش و انقلاب . (از دزی ج 2 ص 219).
-
آشوب طلبی
لغتنامه دهخدا
آشوب طلبی . [ طَ ل َ ] (حامص مرکب ) فتنه جوئی . انقلاب و شورش خواهی .
-
ژیسکن
لغتنامه دهخدا
ژیسکن . [ ک ُ ] (اِخ ) نام سردار کارتاژی . وی بسال 241 ق .م . هنگام شورش و طغیان سربازان مزدور به قتل رسید.