کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوربخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شوربخت
لغتنامه دهخدا
شوربخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . (یادداشت مؤلف ) (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیره بخت . سیاه بخت . شوم بخت . (یادداشت مؤلف ). تیره روز. (فرهنگ فارسی معین ). مقابل نیکبخت و مقبل : بدو گفت رستم که ای شوربخت که هرگز مبادا گل آن درخت . فردوسی ...
-
جستوجو در متن
-
شوراختر
لغتنامه دهخدا
شوراختر. [ اَ ت َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ).بدبخت و بی طالع و بی نصیب . (ناظم الاطباء). شوربخت .
-
تلخ بهر
لغتنامه دهخدا
تلخ بهر. [ ت َ ب َ ] (ص مرکب ) کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : شهنشاه شکرریزان دهری اگرچه شوربخت و تلخ بهری .زلالی (از آنندراج ).
-
پراکنده روز
لغتنامه دهخدا
پراکنده روز. [ پ َ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) شوربخت . بدبخت : پس از گریه مرد پراکنده روزبخندید کای مامک دلفروز.سعدی .
-
شوم بخت
لغتنامه دهخدا
شوم بخت . [ ب َ ] (ص مرکب ) بدبخت . تیره بخت . سیاه بخت . شوربخت . (یادداشت مؤلف ) : سپهبد چه پرسد از آن شوم بخت که نه کام بادش نه تاج و نه تخت .فردوسی .
-
شورطالع
لغتنامه دهخدا
شورطالع. [ ل ِ ] (ص مرکب ) شوراختر. (ناظم الاطباء). کنایه از مدبر و بدبخت . (آنندراج ) : هرکه شیرین تر فراق جانگزایش تلخ ترشورطالعتر ز فرهادم ببین احوال چیست . ظهوری .رجوع به شوربخت شود.
-
لک و پک
لغتنامه دهخدا
لک و پک . [ ل ُ ک ُ پ ُ ] (ص مرکب ، از اتباع ) هر چیز گنده و ناتراشیده . (برهان ) : ای شوربخت مدبر معلول شوم پی وی ترش روی ناخوش مکروه لک و پک . پوربهای جامی .|| بی هنر. مقابل هنرمند. (برهان ).
-
پتکداری
لغتنامه دهخدا
پتکداری . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) آهنگری : بدو گفت طوس ای یل شوربخت چگوئی سخنهای بی مغز و سخت نه خسرونژادی نه والاسری پدرت ازسپاهان بد آهنگری چو بر ما کمربست سالار گشت پس از پتکداری سپهدار گشت .فردوسی .
-
خرسند گشتن
لغتنامه دهخدا
خرسند گشتن . [ خ ُ س َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) ارتضاء. (یادداشت مؤلف ) : گر زآسمان بخاک تو خرسند گشته ای همچون تو شوربخت بعالم دگر کجاست ؟ ناصرخسرو.|| شادمان گشتن . شاد شدن .
-
سبک خرد
لغتنامه دهخدا
سبک خرد. [ س َ ب ُ خ ِ رَ ] (ص مرکب ) کم خرد و احمق و ساده لوح . (آنندراج ). سفیه . مَعْتوه . (منتهی الارب ) : کسی که گوید من چون توام بفضل و هنرسبک خرد بود و یافه گوی و هرزه درای . فرخی .جز آن سبک خرد شوربخت سوخته مغزکه غره کرد مر او را بخویشتن شیطا...
-
شورپشت
لغتنامه دهخدا
شورپشت . [پ ُ ] (ص مرکب ) چاروایی سرکش و نافرمان که اگر در زیر بار کشند، بار را بیندازد و اطلاق آن بر چنین آدمی مجاز است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || ستیزه جو و جنگجو و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) : شوربخت و شورچشم و شورپشتی ای رقیب این چنین گیرد نمک ...
-
تنگ توشه
لغتنامه دهخدا
تنگ توشه . [ ت َ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) تنگ روزی . تنک روزی . که سرمایه اندک دارد. که تنگدست است : یکی تنگ توشه بدی شوربخت شهی دادمت افسر و تاج و تخت . اسدی (گرشاسبنامه ).رجوع به تنگ و تنک و ترکیبهای آن دو شود.
-
بدتن
لغتنامه دهخدا
بدتن .[ ب َ ت َ ] (ص مرکب ) زشت . قبیح . مکروه . (از ولف ). بدنهاد. نامیمون . بدنفس . (یادداشت مؤلف ) : بدو گفت کای بدتن و بدکنش فریبنده مرد از در سرزنش . فردوسی .ز پور سیاوش برآشفت سخت بدو گفت کای بدتن شوربخت . فردوسی .برادرکش و بدتن و شاه کش بداند...
-
روزکور
لغتنامه دهخدا
روزکور. (ص مرکب ) آنکه در روز نتواند دید. مقابل شب کور. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اخفش . اجهر : من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس من چراغ عقل و آنها روزکوران هوا. خاقانی .تا شاهباز چتر تو زرین گشاد بال از بوم روزکور نزاید حسود شوم . بدر چاچی (از آنن...