کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شوخی و بَذله و هَزل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی شوخی
لغتنامه دهخدا
بی شوخی . (ص مرکب ، ق مرکب ) (از: بی + شوخی ) بی مزاح . جداً. (یادداشت مؤلف ): این سخن بیشوخی می گویم ؛ بجد می گویم . از سر هزل نمی گویم .
-
جستوجو در متن
-
دناست
لغتنامه دهخدا
دناست . [ دَ س َ ] (از ع ، اِمص ) ریمناکی و چرکی و شوخی و ناپاکی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به دناسة شود.
-
شطاحی
لغتنامه دهخدا
شطاحی . [ ش َطْ طا ](حامص ) بیشرمی و گستاخی و بی ادبی و شوخی . (ناظم الاطباء). بیحیایی و شوخی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || بزبان آوردن سخنان خلاف شرع . (ناظم الاطباء). || شطحیات گفتن . (از فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). رجوع به شطح و شطحات و ش...
-
جداً
لغتنامه دهخدا
جداً. [ ج ِدْ دَن ْ ] (ع ق ) بطور درستی و راستی . بدون شوخی و هزل . || بطور سعی و کوشش . از روی حقیقت و بطور تأکید. بطور حقیقت و بدون ریا. (ناظم الاطباء). بی شوخی . بجد. || بسیار. بینهایت . کامل . بی حد: جداً تکذیب میکنم ، یعنی بطور کامل تکذیب میکنم...
-
جدی
لغتنامه دهخدا
جدی . [ج ِدْ دی ] (ص نسبی ) ضد شوخی و از روی حقیقت و راستی و جداً. (ناظم الاطباء). منسوب به جد. مقابل مزاح .
-
ممازحت
لغتنامه دهخدا
ممازحت . [ م ُ زَ / زِ ح َ ] (از ع ، اِمص ) ممازحة. مزاح کردن . شوخی کردن . || (اِمص ) مزاح . خوش دأبی . شوخی . و رجوع به ممازحة شود.
-
هزل مانند
لغتنامه دهخدا
هزل مانند. [ هََ ن َن ْ] (ص مرکب ) هر سخن شوخی آمیز و بیهوده : جداو هزل مانند و موعظت او حکمت پیوند. (سندبادنامه ).
-
یوفی
لغتنامه دهخدا
یوفی .[ ] (ص ) بیهوده گو. (غیاث ) (آنندراج ) : یک فقیه و یک شریف و صوفیی هریکی شوخی ، فضولی ، یوفیی .مولوی .
-
مداعبه
لغتنامه دهخدا
مداعبه . [ م ُ ع ِ ب َ / ب ِ ] (از ع اِمص ) مداعبة. مداعبت . ملاعبه . شوخی و مزاح . رجوع به مداعبت و مداعبة شود.
-
فراح
لغتنامه دهخدا
فراح . [ ف َ ] (ع اِمص ) شادی و خرمی و شادمانی و سرور. || شوخی و بی پروایی . || ولگردی . (ناظم الاطباء). در منتهی الارب و اقرب الموارد صورت مصدری به اینگونه ضبط نشده است . رجوع به فرح شود.
-
اوستاخ
لغتنامه دهخدا
اوستاخ . (ص ) گستاخ . (آنندراج ). || (حامص ) شوخی و بی شرمی و بی ادبی و گستاخی . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (برهان ). جسارت . (برهان ) : روی صحرا هست هموار و فراخ هر قدم دامی است کم ران اوستاخ . مولوی .|| دلیر شدن و دلیری نمودن . (برهان ).
-
مزاحت
لغتنامه دهخدا
مزاحت . [ م ُ ح َ ] (ع مص ) مزاحة. لاغ . لاغ کردن . شوخی کردن . مُزاح . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). بازی کردن . (از قانون الادب ج 1 ص 395 چ بنیاد فرهنگ ). خوش طبعی . شوخی . و رجوع به مزاحة و مزاحه و مزاح شود.
-
بلاجو
لغتنامه دهخدا
بلاجو. [ ب َ ] (نف مرکب ) بلاجوینده . بلاجوی . جوینده ٔ بلا. فتنه جو : خون دل عاشقان مشتاق در گردن دیده ٔ بلاجوست . سعدی . || معشوق ، بمناسبت شوخی و فتنه جویی و بلاانگیزیش بر عاشق : بگردد تا کجا بیند به گیتی از این شوخی بلاجویی ستمگر. فرخی .و رجوع به...
-
کت و کول
لغتنامه دهخدا
کت و کول . [ ک َ ت ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) کفت و کول . دوش . (یادداشت مؤلف ). رجوع به کول و رجوع به کت شود.- به کت و کول هم جستن یا به کت و کول هم پریدن ؛ از سر و کول هم بالا رفتن .- به کت و کول هم زدن ؛ به شوخی و مزاح بسر و روی یکدیگر زدن .