کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهوت کلبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهوت کلبی
لغتنامه دهخدا
شهوت کلبی . [ ش َهَْ وَ ت ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شهوة کلبیة. جوع الکلب . (یادداشت مؤلف ). علتی است که هرچند خورد اشتداد اشتهای طعام و حرص بر مأکولات هم چنان باشد، و این مرض را جوع الکلب نیز گویند. (غیاث ). علتی باشد که مردم طعام بی اندازه ...
-
واژههای مشابه
-
گرم شهوت
لغتنامه دهخدا
گرم شهوت . [ گ َش َهَْ وَ ] (ص مرکب ) شهوت پرست . پرشهوت : گفتن افسانه های مهرانگیزکه کند گرم شهوتان را تیز.نظامی .
-
شهوت انگیختن
لغتنامه دهخدا
شهوت انگیختن . [ ش َهَْ وَ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تحریک کردن شهوت . برانگیختن میل جنسی : به بیرغبتی شهوت انگیختن برغبت بود خون خود ریختن .سعدی .
-
شهوت چشیدن
لغتنامه دهخدا
شهوت چشیدن . [ ش َهَْ وَ چ َ / چ ِ دَ ] (مص مرکب ) به کار بردن شهوت . چشیدن طعم و لذت شهوت : هوی را با هوس الفت تو دادی برای لذت شهوت چشیدن .ناصرخسرو.
-
شهوت کشتن
لغتنامه دهخدا
شهوت کشتن . [ ش َهَْ وَ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) فرونشاندن شهوت ، و چون آن را به آتش تشبیه می کنند از اینرو با «کشتن » ترکیب میشود : گر امروز آتش شهوت بکشتی بیگمان رستی وگرنه تَف ّ این آتش تو را هیزم کند فردا.سنایی .
-
شهوت آلود
لغتنامه دهخدا
شهوت آلود. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شهوت .
-
شهوت آلوده
لغتنامه دهخدا
شهوت آلوده . [ ش َهَْ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شهوت : گفتم این عمر شهوت آلوده چون در و چون شکر بهم سوده .نظامی .
-
شهوت آمیز
لغتنامه دهخدا
شهوت آمیز. [ ش َهَْ وَ ] (ن مف مرکب ) آمیخته به شهوت .
-
شهوت انگیز
لغتنامه دهخدا
شهوت انگیز. [ ش َهَْ وَ اَ ] (نف مرکب ) هر چیز که برانگیزد میل و رغبت را. (ناظم الاطباء). مشهی . (یادداشت مؤلف ). || هر چیز که موجب هیجان شهوت مجامعت گردد. (ناظم الاطباء). مبهی . (یادداشت مؤلف ).
-
شهوت پرست
لغتنامه دهخدا
شهوت پرست . [ ش َهَْ وَ پ َ رَ ] (نف مرکب ) هواپرست . (آنندراج ). ابن فرجه . (یادداشت مؤلف ). پیرو شهوات نفسانی : گنهکار و خودرای و شهوت پرست بغفلت شب و روز مخمور و مست . سعدی .مشو تابع نفس شهوت پرست که هر ساعتش قبله ای دیگر است . سعدی .چو مرد سماع ...
-
شهوت پرستی
لغتنامه دهخدا
شهوت پرستی . [ ش َهَْ وَ پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پیروی از شهوت نفسانی : نشاط هر دو در شهوت پرستی به شیر مست ماند از شیرمستی . نظامی .چو دانست استاد کآن تیزهوش به شهوت پرستی برآورد جوش .نظامی .
-
شهوت پرور
لغتنامه دهخدا
شهوت پرور. [ ش َهَْ وَ پ َرْ وَ] (نف مرکب / ن مف مرکب ) شهوت پرورده . که تربیت شهوانی داشته باشد. که پرورنده ٔ شهوات باشد : چون هما اندک خور و کم شهوتم دانند و من چون خروس دانه چین زانی و شهوت پرورم .خاقانی .
-
شهوت ران
لغتنامه دهخدا
شهوت ران . [ ش َهَْ وَ ] (نف مرکب ) دنبال شهوت رونده . که شهوت راند. که به اعمال شهوت مبادرت ورزد.
-
شهوت رانی
لغتنامه دهخدا
شهوت رانی . [ ش َهَْ وَ ] (حامص مرکب ) دنبال روی شهوت . به اعمال شهوت مبادرت کردن .