کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهنشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهنشه
لغتنامه دهخدا
شهنشه . [ ش َ هََ ش َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهانشاه . شاهنشاه . شهنشاه . شاه شاهان : از درگه شهنشه مسعود باسعادت زیبابپادشاهی دانا بشهریاری . منوچهری .دانی که من مقیمم بر درگه شهنشه تا بازگشت سلطان از لاله زار ساری . منوچهری .خاقانیا بعبرت ناپاکی فلک...
-
جستوجو در متن
-
جای دادن
لغتنامه دهخدا
جای دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) تمکین . (زوزنی ). || بنشانیدن . قرار دادن : چو این آفرین کرد رستم بپای شهنشه بدادش بر خویش جای .فردوسی .
-
هوس جفت
لغتنامه دهخدا
هوس جفت . [ هََ وَ ج ُ ] (ص مرکب ) آنکه با هوس جفت و همراه باشد. هوسناک . پرهوس : پرستار تو شیرین هوس جفت به لفظ من شهنشه را چنین گفت .نظامی .
-
ساغرکشان
لغتنامه دهخدا
ساغرکشان . [ غ َ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال ساغر خوردن : شهنشه بیک دست ساغرکشان به دست دگر زلف دلبرکشان .نظامی (اسکندرنامه ).
-
هم خانگی
لغتنامه دهخدا
هم خانگی . [ هََ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) با یکدیگر در یک خانه بودن . در یک خانه سکونت جستن . همنشینی : شهنشه پذیرا شد آن خانه رابه همخانگی برد فرزانه را. نظامی روا دارد ازدوست بیگانگی که دشمن گزیند به همخانگی . سعدی . || دوستی : با دو حکیم از سر همخ...
-
رسیلی
لغتنامه دهخدا
رسیلی . [ رَ ] (حامص ) عمل رسیل . همراهی و هم آوازی . (یادداشت مؤلف ) : هزاردستان با هزاردستان رسیلی داود را نشاید. (مقدمه ٔ ورقاء بر حدیقه ).- رسیلی کردن ؛ همراهی کردن . هم آواز شدن : ولی آنگه خجل گردی که استادی ترا گویدکه با داود پیغمبر رسیلی کن ...
-
رحمت افشاندن
لغتنامه دهخدا
رحمت افشاندن . [ رَ م َ اَ دَ ] (مص مرکب ) یارحمت فشاندن . رحمت کردن . رحمت نمودن . رحم کردن . رحم و شفقت ورزیدن . مهر و رأفت نشان دادن : امروز بر شهنشه رحمت همی فشاندهم در بهشت رضوان هم بر سپهر اختر.امیر معزی (از آنندراج ).
-
بخاری
لغتنامه دهخدا
بخاری . [ ب ُ ] (ص نسبی ) منسوب به بخارا. (ناظم الاطباء). بخارائی : جز بر در شهنشه بر درگهی نرفتم نه بر در حجازی ، نه بر در بخاری . منوچهری .بخاری سپر شش بهم بر بداشت بزد تیر و بیرون ز هر شش گذاشت . اسدی .بر اسبی بخاری به بالای پیل خروشان و جوشان تر ...
-
برشکفتن
لغتنامه دهخدا
برشکفتن . [ ب َ ش ِ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) شکفتن : شهنشه ز شادی چو گل برشکفت بخندید در روی درویش و گفت . سعدی .ملک زین حکایت چنان برشکفت که چیزش ببخشید و چیزش نگفت . سعدی .و رجوع به شکفتن شود.
-
خبردار کردن
لغتنامه دهخدا
خبردار کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاهی دادن . اطلاع دادن . (از ناظم الاطباء) : وگر دانم که عاجز گشتم از کارکنم باری شهنشه را خبردار. نظامی .زی پدرش رفت و خبر دار کردتا پدرش چاره ٔ آن کار کرد. نظامی .همان یار خود را خبردارکردکه اونیز خورد آ...
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (اِخ ) نام شخصی بوده نایی و نی نواز در زمان یکی از پادشاهان قدیم . (برهان ). نام نایی است که در زمان یکی از پادشاهان قدیم بود. (فرهنگ رشیدی ). نام مردی نایی بوده که در آن کار شهرت داشته . (آنندراج ). نام شخصی نی نواز. (ناظم الاطباء) : شهنشه گ...
-
زایل گردیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) محو شدن . زدوده شدن . زایل گشتن : اگر تا این غایت نواختی بواجبی از مجلس ما نرسیده است اکنون پیوسته بخواهد بود تا همه ٔ نفرتها وبدگمانی ها که این مخلط افکنده است زایل گردد. (تاریخ بیهقی ص 335). اگر از این علا...
-
بازگرد
لغتنامه دهخدا
بازگرد. [ گ َ ] (حامص مرکب ) مراجعت . (ناظم الاطباء). عود : او گر ز کرده بازنگردد مگرد گوی اندی که بازگرد بعدل شهنشه است . سیدحسن غزنوی .آن کس که به نفس خود نبردی داردبا خویش همیشه سوز و دردی داردگر خاک شود عدوی و بر باد رودغافل نشوی که بازگردی دارد....
-
کوسان
لغتنامه دهخدا
کوسان . (ص ، اِ) گوسان . موسیقی دان . خنیاگر. (فرهنگ فارسی معین )[ : بهرام گور ] همواره از احوال جهان خبر و کس را هیچ رنج و ستوه نیافت جز آنکه مردمان بی رامشگر شراب خوردندی ، پس بفرمود تا به ملک هندوان نامه نوشتند و از وی کوسان (گوسان ) خواستند و کوس...