کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهر در کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهر در کردن
لغتنامه دهخدا
شهر در کردن . [ ش َ دَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تبعید کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
کهنه شهر
لغتنامه دهخدا
کهنه شهر. [ ک ُ ن َ / ن ِ ش َ ] (اِخ ) خره ای از سلماس (شاهپور) آذربایجان . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کهنه شهر
لغتنامه دهخدا
کهنه شهر. [ ک ُ ن َ ش َ ] (اِ مرکب ) مقابل نوشهر.قسمت قدیمی شهر. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
نفت شهر
لغتنامه دهخدا
نفت شهر. [ ن َ ش َ ] (اِخ ) نفت شاه سابق . به نفت شاه رجوع شود.
-
شهر ایران
لغتنامه دهخدا
شهر ایران . [ ش َ رِ ] (اِخ ) ایرانشهر. کشور ایران . مملکت ایران . (فرهنگ فارسی معین ) : تا باز که افراسیاب بیرون آمد و دوازده سال شهر ایران گرفته بود و نریمان و پسرش سام بر او تاختها همی کردند تا ایران شهر یله کرد و برفت . (تاریخ سیستان ). رجوع به ا...
-
هم شهر
لغتنامه دهخدا
هم شهر. [ هََ ش َ ] (ص مرکب )ساکنان یک شهر. (آنندراج ) : مرا مرد به کار است خاصه شما که همشهرهای منید. (تاریخ سیستان ).تو هم شهری اورا و هم پیشه ای هم اندر سخن چابک اندیشه ای .اسدی .
-
ویران شهر
لغتنامه دهخدا
ویران شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام جایی است که زعفران خوب از آنجا خیزد. (آنندراج ) : از حال خراب من خبر میگویدرنگم که چو زعفران ویران شهر است . محمدقلی سلیم .شاید دگرگون شده ٔ ایرانشهر باشد یا کلمه ٔ دیگری (؟). (یادداشت لغت نامه ).
-
یای شهر
لغتنامه دهخدا
یای شهر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه دارای 250 تن سکنه است . آب آن از صوفی چای است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
آق شهر
لغتنامه دهخدا
آق شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری از ولایت قونیه .
-
پیلمان شهر
لغتنامه دهخدا
پیلمان شهر. [ ش َ ] (اِخ ) نام ناحیتی است از آن آنسوی رودیان به گیلان . (حدود العالم ).
-
ری شهر
لغتنامه دهخدا
ری شهر. [ رَ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش مرکزی شهرستان بوشهر، دارای 200 تن سکنه . آب آن از چاه و محصول عمده ٔ آنجا غلات و سبزی و خرما و راه آن فرعی است . به قول معروف ، محل اولیه ٔ بندر بوشهر ری شهر بوده است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
روک شهر
لغتنامه دهخدا
روک شهر. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از بخش قصرقند شهرستان چاه بهار. سکنه آن 200 تن . آب آن از رودخانه . محصول عمده ٔ آنجا غلات و برنج و خرما و لبنیات . ساکنان از طایفه ٔ بلایی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شهر بسطام
لغتنامه دهخدا
شهر بسطام . [ ش َ ب َ / ب ِ / ب ُ ] (اِخ ) رجوع به بسطام شود.
-
شهر شاپور
لغتنامه دهخدا
شهر شاپور. [ ش َ رِ ] (اِخ ) بیشاپور. بهشاپور. شهری بوده است نزدیک کازرون فارس که با حفاریهای هیئت فرانسوی آثار آن مکشوف گردیده است . (فرهنگ فارسی معین ).