کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهره قبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهره قبا
لغتنامه دهخدا
شهره قبا. [ ش ُ رَ / رِ ق َ ] (ص مرکب ) آنکه جامه ٔ فاخر گرانبها یا پست اندک بها پوشد. کسی که لباس شهرت پوشد، و آن لباسی است که مورد نظر شود از جهت خوبی و رنگهای زننده یا از جهت کهنگی و کم بهایی . (از لغات دیوان شمس تبریزی ) : فلک ببست میان مرا ز فضل...
-
واژههای مشابه
-
شهرة
لغتنامه دهخدا
شهرة. [ ش ُرَ ] (ع مص ) شَهْر. || آشکارا شدن چیزی بزشتی و رسوایی ، یا عام است . (منتهی الارب ). آشکارا شدن . (تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شَهر (ع مص ) شود.
-
شهره ٔ آفاق
لغتنامه دهخدا
شهره ٔ آفاق . [ ش ُ رَ ی ِ ] (اِخ ) نام شاعری باستانی و از شعر او در لغت نامه ٔ اسدی شاهد آمده است و از این قرار از شاعران قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم هجری است . او راست :ز همه خوبان سوی تو بدان یازم که همه خوبی سوی تو شده یازان . #تا ز هوای توام به ...
-
شهره بند
لغتنامه دهخدا
شهره بند. [ ش ُ رَ / رِ ب َ ] (ص مرکب ) نامدار و مشهور و معروف . || مشهور در نیکنامی . || کم عمق و سطحی . (ناظم الاطباء).
-
شهره نوش
لغتنامه دهخدا
شهره نوش . [ ش ُ رَ ] (اِخ ) فرزندگوهرآگین خزانه دار سلطان مسعود غزنوی است . بیهقی دروقایع سال 424 هَ . ق . می نویسد : طاهر دبیر، شغل کدخدایی نیکو میراند و هیچ خللی نیست و پسر گوهرآگین شهره نوش بادی در سر کرده بود و قزوین که ازآن ِ پدرش بود فروگرفته ...
-
شهره ور
لغتنامه دهخدا
شهره ور. [ ش ُ رَ وَ ](اِخ ) دهی از دهستان دیجویجین تابع اردبیل است و 1183 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
لامعی
لغتنامه دهخدا
لامعی . [ م ِ ] (اِخ ) ابوالحسن بن محمد بن اسماعیل اللامعی الجرجانی الدهستانی از شعرای عهد سلطان ملکشاه سلجوقی و وزیر او نظام الملک طوسی و معاصر برهانی پدر معزّی و آن طبقه از شعرا. (حواشی چهارمقاله ٔ عروضی از مرحوم قزوینی ص 154).در تذکره ٔلباب الالبا...
-
افتادن
لغتنامه دهخدا
افتادن .[ اُ دَ ] (مص ) از پا درآمدن . (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (از برهان ) (هفت قلزم ). از پا درآمدن . ساقط شدن . سقط شدن . (فرهنگ فارسی معین ) : بر شیر زخمی استوار کرد چنانکه بدان تمام شد و بیفتاد. (تاریخ بیهقی ). پادشاه ... به دو دست بر س...