کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهربند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهربند
لغتنامه دهخدا
شهربند. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) نام دهی از نور به مازندران . (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 149).
-
شهربند
لغتنامه دهخدا
شهربند. [ ش َ ب َ ] (ن مف مرکب ) بندشده در شهر. محصور و مقید در شهر. مقید و محبوس . (غیاث اللغات ). کنایه از زندانی است . (آنندراج ). آنکه او را به اقامت در شهری معلوم مجازات کرده اند. محبوس که تنها در شهر معینی تواند زیست و بخارج نبایدش رفتن . که مح...
-
واژههای مشابه
-
شهربند شدن
لغتنامه دهخدا
شهربند شدن . [ ش َ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) || محاصره . (یادداشت مؤلف ). محاصره شدن . در حصار شدن . محصور شدن : من که در این دایره ٔ دهربندچون گره نقطه شدم شهربند. نظامی .کشیده در آن شهر کوهی بلندشده مردم شهر ازو شهربند. نظامی .مجموع میوه ها و... [ د...
-
شهربند کردن
لغتنامه دهخدا
شهربند کردن . [ ش َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کسی را در یک شهر محبوس کردن که نتواند از آن محوطه بیرون رود ولی در داخل آن آزاد باشد. (یادداشت مؤلف ). || گرفتار کردن . در قید کردن : پیاپی رطلها پرتاب میکردملک را شهربند خواب میکرد. نظامی . || زندانی کردن...
-
جستوجو در متن
-
محاصر
لغتنامه دهخدا
محاصر. [ م ُ ص ِ ] (ع ص ) حصاری کننده کسی را به جنگ . (آنندراج ). حصارکننده . (ناظم الاطباء). در حصار گیرنده . شهربند کننده . محاصره کننده .- محاصر شدن ؛ شهربند و در بندان کننده شدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
گریزگه
لغتنامه دهخدا
گریزگه . [ گ ُ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف گریزگاه : من که در شهربند کشور خویش بسته دارم گریزگه پس و پیش . نظامی .رجوع به گریزگاه شود.
-
محاصره شدن
لغتنامه دهخدا
محاصره شدن . [ م ُص َ رَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شهربند شدن . محصور شدن . حصاری شدن . در میان گرفتگی و بند شدگی راه واقع شدن .
-
نابهرمند
لغتنامه دهخدا
نابهرمند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) بی بهره . بی نصیب . محروم . که بهره مند نیست . که برخوردار نیست : نظامی که در گنجه شد شهربندمبادا از اسلام نابهرمند. نظامی .رجوع به نابهره مند شود.
-
شهرپناه
لغتنامه دهخدا
شهرپناه . [ ش َ پ َ ] (اِ مرکب ) حصار. بارو و حصاری که دور شهر برای محافظت آن بنا کنند. (ناظم الاطباء). شهربند. (آنندراج ). || استحکاماتی که در اطراف حصار قلعه برپا نمایند. (ناظم الاطباء).
-
محاصره کردن
لغتنامه دهخدا
محاصره کردن . [ م ُ ص َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تنگ فروگرفتن . (آنندراج ). احصار. شهربند کردن . حصاری ساختن : اگر محاصره ٔ آسمان کند رایت به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید.جمال الدین سلمان (از آنندراج ).
-
تغافل پیشه
لغتنامه دهخدا
تغافل پیشه .[ ت َ ف ُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) تغافل پسند : ای تغافل پیشه ، ناپروا ز ما دل بد مکن خاک پاافتادگان در شهربند دام تست .صائب (از آنندراج ).
-
شهرگشا
لغتنامه دهخدا
شهرگشا. [ ش َ گ ُ ] (نف مرکب ) فاتح . گشاینده ٔ شهر. ستاننده ٔ شهر : شاد باش ای ملک شهرگشایان که شدست در دهان عدو از هیبت تو شهد شرنگ . فرخی .ورنه چرا کرد سپهر بلندشهرگشایی چو تو را شهربند.نظامی .
-
بازار ملک
لغتنامه دهخدا
بازارملک . [ م َ ] (اِخ ) نام یکی از چهار بازار شهربند هرات و مولانا شهاب الدین عبدالرحمن لسان در آنجاحمامی ساخته است . رجوع به روضات الجنات چ امام ص 78 وحبیب السیر چ قدیم طهران جزو سیم از ج 3 ص 213 شود.