کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهرآشوب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
شهرآشوب . [ ش َ ] (اِخ ) رجوع به ابن شهرآشوب شود.
-
شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
شهرآشوب . [ ش َ ] (اِخ ) نام یکی از دهات سدن رستاق مازندران . (ترجمه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 168).
-
شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
شهرآشوب . [ ش َ ] (نف مرکب ) آشوبنده ٔ شهر. (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). که شهر را به آشوب و فتنه و فساد کشد. || کسی که در حسن و جمال ، فتنه ٔ شهری باشد. کسی که از حسن یا فساد خود نظم شهری را بر هم زند. (فرهنگ نظام ). کسی که در حسن و جمال ، فتنه ...
-
واژههای مشابه
-
ابن شهرآشوب
لغتنامه دهخدا
ابن شهرآشوب . [ اِ ن ُ ش َ ] (اِخ ) رشیدالدین شمس الاسلام ابوعبداﷲ محمدبن علی بن شهرآشوب بن ابی نصر سروی مازندرانی . وفات شب جمعه 22 شعبان سال 588 هَ .ق . فقیه محدث شیعی معروف . درادب و شعر عربی ماهر و جد او شهرآشوب نیز محدثی فاضل بود و از شیخ طوسی ا...
-
جستوجو در متن
-
شهرآشوبی
لغتنامه دهخدا
شهرآشوبی . [ ش َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی شهرآشوب . عمل شهرآشوب . شهرآشوب بودن : رسم عاشق کشی و شیوه ٔ شهرآشوبی جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود.حافظ.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن علی مازندرانی . ابن شهرآشوب . رجوع به ابن شهرآشوب شود.
-
رنگ
لغتنامه دهخدا
رنگ . [ رِ ] (اِ) آهنگ مخصوص رقص . آهنگی که بتوان با آن رقصید .- یک رِنگی ؛ آوازی که تابع یک مقام باشد مثل شهرآشوب . (فرهنگ نظام ).
-
ابومنصور
لغتنامه دهخدا
ابومنصور. [ اَ م َ ] (اِخ ) احمدبن علی بن ابی طالب طبرسی . عالم شیعی صاحب کتاب احتجاج از اساتید ابن شهرآشوب . رجوع به احمد... شود.
-
علی تمیمی
لغتنامه دهخدا
علی تمیمی . [ ع َ ی ِ ت َ ] (اِخ ) ابن نصر تمیمی . وی شاعر بود. و او را دیوان شعری است . (از الذریعه ٔ آقابزرگ طهرانی ج 9 ص 748 بنقل از المعالم ابن شهرآشوب ص 140).
-
آفتاب
لغتنامه دهخدا
آفتاب . (اِخ ) تخلص شاه عالم ابوالمظفر مروج الدین ، از فرمانروایان دهلی . او را به فارسی اشعاربسیار است و ازجمله منظومه ای به نام شهرآشوب در شرح فتنه ٔ غلام قادرخان . وفات او در 1221 هَ .ق . است .
-
الفتی عراقی
لغتنامه دهخدا
الفتی عراقی . [ اُ ف َ ی ِ ع ِ ] (اِخ ) شاعر قرن دهم هجری . او راست : «شهرآشوب » درباره ٔ کشمیر. رجوع به منتخب التواریخ ج 3 ص 189 و فرهنگ سخنوران شود.
-
حسن برقی
لغتنامه دهخدا
حسن برقی . [ ح َ س َ ن ِ ب َ ] (اِخ ) ابن خالد. ابن شهرآشوب ، تفسیر منسوب به امام حسن عسگری را تألیف این مرد میداند. (ذریعه ج 4 ص 271).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن حسین علوی نیشابوری ، مکنی به ابومحمد، از بنی زیاده و مقدم بر ابن شهرآشوب می زیست و ابن شهرآشوب او را مردی زاهدو متکلم و دانشمند معرفی کرده از جمله ٔ کتابها و آثار او کتابهای زیر را نام برده است : 1- المسح علی الرجلین ....