کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شهباز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شهباز
لغتنامه دهخدا
شهباز. [ ش َ ] (اِ مرکب ) مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) : خِرد است آنکه ترا بنده شدستند بدوبه زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز. ناصرخسرو.نظام دین شه ...
-
واژههای مشابه
-
جعفر شهباز
لغتنامه دهخدا
جعفر شهباز. [ ج َ ف َ ش َ ] (اِخ ) دهی است از بخش شیب آب شهرستان زابل در 21هزارگزی شمال باختری سکوهه و 12هزارگزی راه شوسه ٔ زاهدان به زابل . جلگه و گرم و معتدل است و سکنه ٔ آن 200تن است . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند و محصول آن غلات و لبنیات است .راه ما...
-
رنگ شهباز
لغتنامه دهخدا
رنگ شهباز. [ رَ گ ِ ش َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) تاریکی و ظلمت . (ناظم الاطباء).
-
لال شهباز
لغتنامه دهخدا
لال شهباز. [ ش َ ] (اِخ ) درویشی که صاحب کمال بوده است مگر اکثر قلندران به او اعتقاد تمام دارند و بوقت بنگ نوشی او را یاد کنند. (غیاث ).
-
باغ شهباز
لغتنامه دهخدا
باغ شهباز. [ ش َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش سمیرم بالا شهرستان شهرضا که در 24 هزارگزی جنوب سمیرم واقع است و 50 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
-
شهباز دره سی
لغتنامه دهخدا
شهباز دره سی . [ ش َ دَ رَ / رِ ] (اِخ )دهی از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان خیاو است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
جان دانا
لغتنامه دهخدا
جان دانا. [ ن ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نفس ناطقه . روان روشن : گر کند شهباز مرغان را شکارمن شکارش جان دانا دیده ام .خاقانی .
-
ورخچ
لغتنامه دهخدا
ورخچ . [ وَ رَ ] (ص ) زشت و زبون و پلید و کریه المنظر. (آنندراج ) : نامم همای دولت شهباز نصرت است نی کرکس ورخچ و نه زاج تخجّم است . خاقانی (ازآنندراج ).پیش دلشان سپهر و انجم این بود ورخچ و آن تخجّم .خاقانی .
-
همایون شکار
لغتنامه دهخدا
همایون شکار. [ هَُ ش ِ ] (ص مرکب ) صیادی که هر صید را شکار نکند و شکار گران و باشکوه گیرد : امروز طبع در پی فکر بلند نیست شهباز ما همیشه همایون شکار بود.شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
شکار گردیدن
لغتنامه دهخدا
شکار گردیدن . [ ش َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) شکار شدن . (یادداشت مؤلف ). مغلوب گشتن : اکنون شکار آن مژه گردید شیخ شهرشهباز ما کبوتر یاهو گرفته است . خان آرزو (از آنندراج ).و رجوع به شکار گشتن و شکار شدن شود.
-
ابوحسان
لغتنامه دهخدا
ابوحسان . [ اَ ح َس ْ سا ] (ع اِ مرکب ) عقاب . (المزهر). ابوالحجاج . آله . دال من . ججا. شغواء. شهباز. شاهباز. کامیر. لخواء. || روغن . (مهذب الاسماء).
-
گنجشک توئی توئی گوی
لغتنامه دهخدا
گنجشک توئی توئی گوی . [ گ ُ ج ِ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جانوری است که آن را در هند طوطی خوانند. (آنندراج ) : آن شهباز منم منم گوی توئی وین گنجشک توئی توئی گوی منم .مسیح کاشی (از آنندراج ).
-
جوره
لغتنامه دهخدا
جوره . [ رَ / رِ ] (اِ) همرنگ و هم وزن . || مقابل کوب (؟). || جفت چیزی . (برهان ). بعقیده ٔ مؤلف آنندراج این کلمه هندی فارسی شده است : شهباز فلک جوره ٔ این کرکس نیست چون خرقه ٔ شالم بجهان اطلس نیست .در دهر کسی همسر این ناکس نیست از پیش نرفته است و ا...