کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شن 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
شناءة
لغتنامه دهخدا
شناءة. [ ش َ ءَ ] (ع مص ) شَن ْء. شِن ْء. شُن ْء. شَنآن . مَشْنَاء. مَشْنَاءة. (منتهی الارب ). رجوع به مصادر مذکور شود. || (اِمص ) دشمنی با ستیزگی و بدخویی . (از اقرب الموارد).
-
ماسه
لغتنامه دهخدا
ماسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) سنگ ریزه ٔ خردتر از شن . شن بسیار ریز ناآمیخته با خاک . رمل . فُرش . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). شن ریز و نرم و بدون خاک که آن را با سیمان مخلوط کنند و در ساختمان بکار برند. توضیح آنکه در زمین شناسی ماسه عبارت است از ذرات س...
-
فاحشاً
لغتنامه دهخدا
فاحشاً. [ ح ِ شَن ْ ] (ع ق ) بسیار. بغایت . بی نهایت . || بطور ظلم و قهر. (ناظم الاطباء).
-
حش
لغتنامه دهخدا
حش . [ ح َ شِن ْ ] (ع ص ) نعت از حشی . تاسه برافتاده . ج ، حشیان .
-
زبراء
لغتنامه دهخدا
زبراء. [ زَ ] (اِخ ) بنت شن . که در سلسله ٔ نسب بنی قضاعه واقع است . (از تاج العروس ).
-
عناک
لغتنامه دهخدا
عناک . [ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریگ و شن توده شده .
-
مسترش
لغتنامه دهخدا
مسترش . [ م ُ ت َ شِن ْ ] (ع ص ) مسترشی . نعت فاعلی از استرشاء. رجوع به استرشاء و مسترشی شود.
-
عش
لغتنامه دهخدا
عش . [ ع َ شِن ْ ] (ع ص ) عشی . شبکور، و آنکه شب و روز سوءالبصر باشد اورا، یا نابینا. (منتهی الارب ). و رجوع به عشی شود.
-
جزمه
لغتنامه دهخدا
جزمه . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان قشگلدره از بخش آبیک از شهرستان قزوین . محصول آن غلات ، بن شن ، انگور. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
اعور شنی
لغتنامه دهخدا
اعور شنی . [ اَع ْ وَ رِ ش َن ْ نی ] (اِخ ) وی از قبیله ٔ شن بود. رجوع به البیان و التبیین ج 1 ص 151 و 439 شود.
-
شوسه
لغتنامه دهخدا
شوسه . [ ش ُ س ِ ] (فرانسوی ، اِ) شُسِه . راه ساخته و پرداخته . || در تداول فارسی ، جاده ٔ اتومبیل رو و غیرآسفالته . راه ساخته شده و شن و سنگ ریزه ریخته شده . (از ناظم الاطباء).
-
طبقة
لغتنامه دهخدا
طبقة. [ طَ ب َ ق َ ] (اِخ ) زنی بود زیرک و دانا که به نکاح مردی دانا و هوشیار موسوم به شن ّ آمد. و منه المثل : وافق شن ٌ طبقة و قیل شن حی ٌ من عبدالقیس ، کانوا یکثرون الغارة علی الناس حتی اغاروا علی طبقة، هی ایضا قبیلة، فهزمتهم طبقة، فضرب َ بهم المثل...
-
انگور آزوج
لغتنامه دهخدا
انگور آزوج . [ ] (اِخ ) دهی از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین است که 323 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و بن شن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
عنیک
لغتنامه دهخدا
عنیک .[ ع َ ] (ع اِ) ریگ توده ٔ برهم نشسته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ریگ و شن برهم افتاده و متعقد. (از اقرب الموارد). ج ، عُنک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
اسفالت
لغتنامه دهخدا
اسفالت . [ اَ] (فرانسوی ، اِ) (از یونانی ِ اَسفالْتُس ، خاک قیردار) آسفالت . مخلوطی از قیر و ماسه ٔ درشت یا شن ریز که پس از پختن جهت پوشش جاده و خیابانها بکار رود.