کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شن بوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شن بوم
لغتنامه دهخدا
شن بوم . [ شِم ْ ] (اِ مرکب ) شنزار. ریگزار: زمینی شن بوم . (یادداشت مؤلف ).
-
واژههای مشابه
-
شن ء
لغتنامه دهخدا
شن ء. [ ش َن ْءْ / ش ِن ْءْ / ش ُن ْءْ ] (ع مص ) شَنآن . شَناءة. رجوع به شناءة شود.
-
شن بچه
لغتنامه دهخدا
شن بچه . [ شَم ْ ب َ چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بهمئی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 100 تن . آب از چشمه و چاه . محصول آن غلات ، پشم و لبنیات . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شن بر
لغتنامه دهخدا
شن بر.[ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بَرنده ٔ شن . حامل سنگ ریزه .
-
شن بردار
لغتنامه دهخدا
شن بردار. [ شِم ْ ب َ ] (نف مرکب ) بردارنده ٔ شن . حمل کننده ٔ شن و ماسه .
-
شن برداری
لغتنامه دهخدا
شن برداری . [ شِم ْ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل شن بردار. ماسه برداری .
-
شن زار
لغتنامه دهخدا
شن زار. [ ش ِ ] (اِ مرکب ) رَمله . جداله . زمین پر از شن . ریگزار.- شن زار خان باکی قوم ؛ جائی در ساحل شرقی بحر خزر.- شن زار قزل قوم ؛ در مغرب بلخان کوچک ازنواحی شرقی بحر خزر.
-
شن شیلا
لغتنامه دهخدا
شن شیلا. [ ش ِ ] (اِ) چن چیلا. چینچیلا. جانوری است که پوست آن گرانبهاست . و رجوع به چینچیلا شود.
-
شن کش
لغتنامه دهخدا
شن کش . [ ش ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ شن . ماسه کش . آنکه شن کشد. حمل کننده ٔشن و ماسه . || (اِ مرکب ) آلتی چون پنجه ٔ برگشته . چنگالی انگشتان خمیده از آهن با دسته ٔ چوبین بلند که بدان شن باغ و جز آن را از خاک بیرون کشند وبرگ و زباله ٔ آن بیرو...
-
سیاه شن
لغتنامه دهخدا
سیاه شن . [ ش َ ] (اِمرکب ) گونه ای از درخت گوشوارک که در زیارت سیاه شن گویند. (جنگل شناسی ج 2 ص 276). رجوع به سفیدآل شود.
-
شن مال کردن
لغتنامه دهخدا
شن مال کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) با شن ، شوخ ظرفی را زدودن . (یادداشت مؤلف ). شن مالی کردن .
-
شن مالی کردن
لغتنامه دهخدا
شن مالی کردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شن مال کردن . مالیدن شن و ماسه تا آلودگی ظرف و شوخ آن زدوده شود.
-
پای در شن
لغتنامه دهخدا
پای در شن . [ دَ ش َ ] (اِ) ایوان سلطان و این لفظ هندی است اصطلاح شاهان دهلی . (غیاث اللغات ).