کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنگل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِ) جنسی از غله باشدو آن را مشنگ نیز گویند. (جهانگیری ). جنسی از غله را گویند. (برهان ). اسم فارسی کرسنه است که به فارسی مشنگ و به هندی شر نامند. شنگ (در معنی غله ). (رشیدی ). بمعنی غله که او را شنگ گویند. (از آنندراج ). || دزد و ...
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) نام قبیله ای بوده است در سیستان مقیم اوق : باز میان مردمان اوق تعصب شنگل و زاتورق افتاد اندر سنه ٔ احدی و اربعین [ و ثلاثمائة ] و بوالفتح آنجا شدو ایشان را از آن زجر کرد. (تاریخ سیستان ص 325).
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ ُ ] (اِ) شنکل . شنگول . شنگوله . دزد و راهزن و عیار. (برهان ). عیار و راهزن . (غیاث ). بمعنی شنگ . (جهانگیری ). || (ص ) شوخ . (غیاث ) (رشیدی ). بمعنی شنگول و شنگله و شنگ . (انجمن آرا).
-
شنگل
لغتنامه دهخدا
شنگل . [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) نام پادشاه هند که به مدد افراسیاب آمده بود. (برهان ). نام یکی از سلاطین هند. (ولف ). در شاهنامه نام یکی از شاهان هندوستان است که به مدد افراسیاب برای جنگ با ایران آمده بود. (فرهنگ نظام ) : چو غرچه ز سکسار و شنگل ز هندهوا پرد...
-
واژههای مشابه
-
شنگل آباد
لغتنامه دهخدا
شنگل آباد. [ ش َ گ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. سکنه ٔ آن 500 تن . محصول آن غلات و میوه . آب آن از چشمه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
شنگل و منگل
لغتنامه دهخدا
شنگل و منگل . [ ش َ گ ُ ل ُ م َ گ ُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) شنگ و مشنگ هر دو به یک معنی . دزد و راهزن . (لغت فرس اسدی ). نام دزدان . (حاشیه ٔلغت فرس اسدی ). نام دو حرامی چون شنگ و مشنگ . (یادداشت مؤلف ). و در حکایتی که زنان کودکان خرد را گویند نام...
-
جستوجو در متن
-
منگل
لغتنامه دهخدا
منگل . [ م َ گ ُ ] (اِ) دزد و راهزن و آن را شنگل نیز گویند و دور نیست که شنگل و منگل مرادف باشند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در صحاح الفرس به همین معنی آمده . رشیدی احتمال میدهد مصحف «شنگل » باشد. مؤلف فرهنگ نظام این احتمال را بعید می داند. (از حاشیه ٔ...
-
شنکل
لغتنامه دهخدا
شنکل . [ ش َ ک ُ ] (اِ) شنگل . دزدان راه زن باشند. (اوبهی ). دزد راهزن و عیار. (ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام پادشاه هند که به مدد افراسیاب رفته بود. (ناظم الاطباء). و رجوع به شنگل شود.
-
شنگلیان
لغتنامه دهخدا
شنگلیان . [ ش َ گ َ ] (اِخ ) افراد منسوب به شنگل که نام قبیله ای است در سیستان . رجوع به تاریخ سیستان ص 364، 365، 367 شود.
-
شنکل
لغتنامه دهخدا
شنکل . [ ش َ ک َ ] (اِ) شنگل . نوعی از غله . (از ناظم الاطباء). || دزد و راهزن . (ناظم الاطباء). شنغیر و شنفیر و شنفارة به معنی بدخوی و فاحش ، تعریب شَنْکُل و به معنی دزد شریر است . (الالفاظ الفارسیة المعربة ص 103). و رجوع به شنگل شود.
-
شنگرک
لغتنامه دهخدا
شنگرک . [ ش َ رَ ] (اِخ ) نام یکی از رایان هندوستان است که به مدد افراسیاب رفته بود و افراسیاب او را به یاری پیران ویسه فرستاد وقتی که پیران ویسه به جنگ طوس بن نوذر میرفت . (برهان ). و این از صاحب برهان سهو است که شنگل را شنگرک دانسته .(از انجمن آرا)...
-
سپینود
لغتنامه دهخدا
سپینود. [ س َ ] (اِخ ) دختر پادشاه هند [ شنگل ] و زن بهرام گور. (ولف ) : سپینود گفت ای سزاوار تخت بسازم اگر باشدم یار بخت .فردوسی .
-
تهم زاده
لغتنامه دهخدا
تهم زاده . [ ت َ / ت َ هََ دَ / دِ ] (ص مرکب ) پهلوان نژاد که از نژاد قوی زاده باشد : به نزدیک شنگل فرستاده بودهمانا که شاه تهم زاده بود.فردوسی .