کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنگرف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنگرف
لغتنامه دهخدا
شنگرف . [ ش َ گ َ] (اِ) شنجرف . سنجرف . زنجفر. زنجرف . سرخ و آن سرخی که بدان نویسند. (زمخشری ). زنجفر. (فرهنگ اسدی ). شقر. (بحر الجواهر) (دهار). شقرة. (منتهی الارب ). گیاهی است خاردار و بر زمین چسبیده ، بیخی سطبر و سرخ دارد.(رشیدی ) . معرب آن شنجرف ....
-
واژههای مشابه
-
شنگرف کاری
لغتنامه دهخدا
شنگرف کاری . [ ش َ گ َ ] (حامص مرکب ) شنگرف به کار بردن در ساختن چیزی : بیا ساقی آن زیبق تافته به شنگرف کاری عمل یافته . نظامی .|| سرخی . (ناظم الاطباء).
-
خامه ٔ شنگرف
لغتنامه دهخدا
خامه ٔ شنگرف . [ م َ / م ِ ی ِ ش َ گ َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به خامه ٔ شنجرف شود.
-
جستوجو در متن
-
زنجرف
لغتنامه دهخدا
زنجرف . [ زَ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شنگرف است . (از فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شنگرف است و آن جوهری باشد کانی و عملی ، بهترین آن کانی است و عملی را از سیماب سازند و آن زهر قاتل است . (برهان ) (آنندراج ). شنجرف . (ناظم الاطباء). زنجفر. شنگرف . (یادداشت...
-
شنگرفی
لغتنامه دهخدا
شنگرفی . [ ش َ گ َ ] (ص نسبی ) برنگ شنگرف .
-
سنجرف
لغتنامه دهخدا
سنجرف . [ س َ ج َ ](معرب ، اِ) معرب شنگرف . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شنگرف . (دهار). زنجفر. شنجرف . سنجفر. (مهذب الاسماء).
-
مسینیون
لغتنامه دهخدا
مسینیون . [ م َ ] (اِ) شنگرف . (ناظم الاطباء). به لغت یونانی شنجرف را گویند که مصوران و نقاشان به کار برند. (آنندراج ) (برهان ). مسینون . و رجوع به شنجرف و شنگرف شود.
-
سنگرف
لغتنامه دهخدا
سنگرف . [ س َ گ َ ] (اِ) شنجرف . (آنندراج ). رجوع به شنگرف ، شنجرف و شنجفر شود.
-
زنجفره
لغتنامه دهخدا
زنجفره . [ زَ / زِ / زُ ج َ / ج ِ / ج ُ ] (اِ) شنگرف . (ناظم الاطباء).
-
سنجفر
لغتنامه دهخدا
سنجفر. [س َ ج َ ] (ع اِ) زنجفر. (الفاظ الادویه ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به سنجرف ، شنجرف ، سنگرف و شنگرف شود.
-
سیلقون
لغتنامه دهخدا
سیلقون . [ ] (ع اِ) سلیقون . سرنج . شنگرف . شجرف . زنجفر. سلقون . (از دزی ج 1 ص 714).
-
شنجرف
لغتنامه دهخدا
شنجرف . [ ش َ ج َ ] (معرب ، اِ) شنگرف . زنجفر. سنجرف . سرخ . (زمخشری ). مبدل شنگرف و سنجرف معرب آن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). آن را زنجرف نیز خوانند و فارسیان شنگرف خوانند. کانی و عملی بود. کانیش از کبریت و زیبق متولد میشود... و در الوان بکار دارند...
-
شنگ زن
لغتنامه دهخدا
شنگ زن . [ ش َ زَ] (اِ) شنگرف (یکی مصحف دیگری است ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). کرمی است که کشت و زراعت را خورد و ضایع کند. (برهان ). در مؤید: کرمی که کشت خورد، اما اشعار به حرکتش نکرده است . (رشیدی ). برهان این کرم را شنگرف خوانده و آن خطا است . (از ...