کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنم
لغتنامه دهخدا
شنم . [ ش َ ] (ع مص ) خراشیدن . (منتهی الارب ). خدش . (اقرب الموارد). || کافتن و یقال : رمی فشنم ؛ ای خرق طرف الجلد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
شنم
لغتنامه دهخدا
شنم . [ ش ِ ن َ ] (ع اِ) پاره ٔ آتش که برجهد. یقال : یتطایر شنمه ؛ ای شراره من الغضب . (منتهی الارب ). بمعنی شلم . شراره ٔ غضب . (از اقرب الموارد) .
-
شنم
لغتنامه دهخدا
شنم . [ ش ُ ن ُ ] (ع ص ،اِ) گوش بریدگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).