کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شنف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شنف
لغتنامه دهخدا
شنف . [ ش َ ] (ع اِ) گوشواره ٔ بالایین یاآویزه ٔ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمه ٔ گوش باشد. ج ، شنوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است . (فرهنگ جهانگیری ). ورگوشی ....
-
شنف
لغتنامه دهخدا
شنف . [ ش َ ن َ ] (ع مص ) دشمن داشتن کسی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دشمن داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || ناپسند شمردن . || دریافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || برگردیدن لب زیرین از بالا. (از منتهی الارب ). برگردیدن لب ز...
-
شنف
لغتنامه دهخدا
شنف . [ ش َ ن ِ ] (ع ص ) دشمن دار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). دشمن دار و کراهت دار. (ناظم الاطباء).
-
شنف
لغتنامه دهخدا
شنف . [ ش َ] (ع مص ) به نظر کراهت یا به تعجب و یا به نظر اعتراض دیدن چیزی را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شنوف
لغتنامه دهخدا
شنوف .[ ش ُ ] (ع اِ) ج ِ شَنْف . گوشواره های بالائین یا آویزه های بالای گوش . (از منتهی الارب ). رجوع به شنف شود.
-
اشناف
لغتنامه دهخدا
اشناف . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَنف . (المنجد).
-
داچک
لغتنامه دهخدا
داچک . [ چ َ ] (اِ) گوشواره . (برهان ) (جهانگیری ). داجک . شنف : آن شیهه ای که مرکب تندت همی زندبر خنگ آسمان چو نوای چکاوک است وان نعل کهنه ای که بیفتد زپای اودر گوش اختران فلک لعل داچک است .شرف شفروه [ در صفت اسب ممدوح ].
-
دشمن دار
لغتنامه دهخدا
دشمن دار. [ دُ م َ ] (نف مرکب ) دشمن دارنده . آنکه او را دشمن باشد. دارای دشمن . (یادداشت مرحوم دهخدا). || که دشمن گیرد. که دیگری را دشمن شمرد. مبغض . دشمن . عدو. (یادداشت مرحوم دهخدا). مقابل دوست دار. یعنی آنکه هم مراد دشمنان باشد. (آنندراج ) : ز بی...
-
شافع
لغتنامه دهخدا
شافع. [ ف ِ ] (اِخ ) ابن علی بن عباس الکنانی السقلانی المصری کاتب . وی نویسنده و مورخ است و زمانی بمصر بکار منشیگری اشتغال داشت . بسال 680 هَ . ق . تیری به شقیقه اش اصابت کرد و کور شد. او را نظم و نثر فراوان است . از گردآورندگان کتاب بود. از تصنیفات ...
-
دشمن داشتن
لغتنامه دهخدا
دشمن داشتن . [ دُ م َ ت َ ] (مص مرکب ) مکروه داشتن و نفرت داشتن و تنفر داشتن . (ناظم الاطباء). خصم بشمار آوردن . ابغاض . (تاج المصادر بیهقی ). احصاف . اصلاف . (منتهی الارب ). بغض . تبغیض . (دهار). خزو. خوز. (منتهی الارب ). شناء. شناءة. شنان . (دهار)....
-
دشمنی
لغتنامه دهخدا
دشمنی . [ دُ م َ ] (حامص مرکب ) مقابل دوستی . بغض و عداوت . (آنندراج ). عداوت و خصومت . کراهت و نفرت . (ناظم الاطباء). اوثر. بغض . بغضاء. تبل .تعادی . تنازع . حساکة. حسک . حسکة. حسیکة. دبار. دعث .ذحل . سبر. شحناء. شحنة. شناءة. شنف . طائلة. عداوة. غلظ...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن الحسن بن الحبیب الحلبی ، متوفی به سال 808 هَ . ق . نسب وی چنین است طاهربن الحسن بن عمربن حبیب بن شُویخ الزّین ابوالعزّبن البدر، ابی محمد الحلبی الحنفی ّ. و یعرف بابن الحبیب . ولادت وی در حلب اندکی بعد از سال 740 بوده است ، از...