کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمش طلا و نقره و فلزات پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ملقمه
لغتنامه دهخدا
ملقمه . [ م َق َ م َ / م ِ ] (از ع ، اِ) آلیاژ جیوه با فلزات است . (فرهنگ اصطلاحات علمی ). مأخوذ از عربی «ملغمه »، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر .(از لاروس ). ملغمه . و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود.- ملقمه کردن ؛ روشی است برای استخراج طلا و نقره از کان...
-
قلیمیا
لغتنامه دهخدا
قلیمیا. [ ق ِ ] (معرب ، اِ) اقلیمیا و آن خلطی و دردی که بعد از گداختن طلا و نقره در خلاص میماند و سوخته ٔ فلزات دیگر را نیز گویند و بعضی ریزه ٔ زر و سیم را نیز گفته اند. (آنندراج ). رجوع به اقلیمیا شود.
-
میناسازی
لغتنامه دهخدا
میناسازی . (حامص مرکب ) صنعت مینا ساختن . نقاشی و تزیین فلزات مختلف از قبیل طلا و نقره و مس بوسیله ٔ رنگهای لعابدار مخصوص که در حرارت بسیار زیاد پخته و ثابت شود. عمل ساختن مینا. || (اِ مرکب ) محل ساختن مینا. کارگاهی که در آنجا مینا ساخته شود. میناکار...
-
تبر
لغتنامه دهخدا
تبر. [ ت ِ ] (ع اِ) طلا و نقره یا ریزه ٔ آنها پیش از آنکه ریخته باشند و چون بریزند زر و نقره باشند. یا آنچه که از کان برآرند پیش از گداختن و در کالبد ریختن و شکسته ٔ شیشه و هر جوهر که بکار رود ازمس و روی . واحد آن تِبْرَة. (از قطر المحیط). زری که هنو...
-
اقلیمیا
لغتنامه دهخدا
اقلیمیا. [ اَ ] (معرب ، اِ) خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی . و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرنده ٔ داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند....
-
ریخته گر
لغتنامه دهخدا
ریخته گر. [ ت َ / ت ِ گ َ ] (ص مرکب ) کسی که می گدازد مس و روی را با هم و از آن هاون و منقل و اسباب دیگر و توپ می سازد. (ناظم الاطباء). کسی که بوسیله ٔ ذوب فلزات ظروف و آلات مختلف و توپ و غیره سازد. (فرهنگ فارسی معین ). آنکه روی وشیشه و امثال آن را گ...
-
ایخشت
لغتنامه دهخدا
ایخشت . [ اَ / اِ خ ُ ] (اِ) فلزات را گویند چون طلا و نقره ومس و آهن و سرب و قلع و روی و امثال آن . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (هفت قلزم ). زر و سیم باشد و مس و آهن و روی و جیوه و سرب و ارزیز و امثال آن و بتازی فلز خوانند. (جهانگیری ). در اوستا ...
-
بالش
لغتنامه دهخدا
بالش . [ ل ِ ] (اِ) شمش . زری باشد به مقداری معین . (برهان قاطع).پانصد مثقال طلا و نقره . (یادداشت مؤلف ). آن مقدار از زر که معادل هشت مثقال و دو دانگ باشد. (ناظم الاطباء) : پانصد مثقال است زر یا نقره ، و قیمت بالش نقره در این حدود هفتاد وپنج دینار ...
-
شوشه
لغتنامه دهخدا
شوشه . [ شو ش َ / ش ِ ] (اِ) شفشه و سبیکه ٔ طلا و نقره و امثال آن و آن جسد گداخته باشد که در ناوچه ٔ آهنین ریزند. (برهان ). سباک زر و نقره و آهن و غیره . (غیاث اللغات ). شفشه ٔ طلا و نقره وامثال آن و آن را شمش و سباک نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). سبی...
-
میناگر
لغتنامه دهخدا
میناگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) میناکار. کسی که شغل میناکاری دارد. از عالم (از قبیل ) شیشه گر. (آنندراج ). کسی که با ماده ای از جنس شیشه و چینی کبودرنگ بر فلزات و جز آن نقش و نگار کند. (از فرهنگ نظام ). کسی که میناهای ملون را آب کرده بر ظرف طلا یا نقره کار...
-
فلز
لغتنامه دهخدا
فلز. [ ف ِ ل ِزز ] (ع اِ) مس سپید که از آن دیگهای ریخته سازند. || ریم آهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سنگریزه . (منتهی الارب ). || گوهر کانی هرچه باشد، یا هرچه گداز دهد از آن ، یا هرچه آن را کیر [ دمه ٔ آهنگری ]، دود سازد وقت گداختن . || ض...
-
مس
لغتنامه دهخدا
مس . [ م ِ ] (اِ) نحاس . جوهری باشد از فلزات که دیگ و طبق و غیره از آن سازند و ارباب صنعت که کیمیاگران باشند آن را طلا کنند. (برهان ). یکی از اجساد صناعت کیمیا، و در صنعت کیمیا از آن به زهره کنایت کنند. (از مفاتیح العلوم ). فلزی باشد که چون خالص باشد...
-
ترانسبایکالی
لغتنامه دهخدا
ترانسبایکالی . [ تْرا / ت ِ ] (اِخ ) یکی از ولایات امپراطوری روس است و چنانکه از نامش پیداست درماوراء دریاچه ٔ آدریاتیک قرار دارد و بوسیله ٔ رودهای سلنگا و آنگارای علیا که وارد دریاچه ٔ بایکال میگردند آبیاری میشود. این ولایت وسیع دارای معادن فراوانی ...
-
کفشیر
لغتنامه دهخدا
کفشیر. [ ک َ ] (اِ) بوره را گویند و آن دارویی باشد مانند نمک که طلا و نقره و فلزات دیگر را بسبب آن با لحیم پیوند کنند و بعضی گویند که قلعی و ارزیز است و بدان شکستگیهای ظروف مس و برنج را لحیم کنند. (برهان ). دارویی باشد که زر و نقره و دیگر فلزات را بد...
-
سینی
لغتنامه دهخدا
سینی . (اِ مرکب ) خوانی باشد که آن را از طلا و نقره و مس و برنج سازند. (برهان ) (از آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ). تشت خوان . (فرهنگ اسدی ). مجموعه . پیشیاره . (یادداشت بخط مؤلف ) : تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و تشت . خسروی . || لگن شمع...