کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمش زر یا سیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ناوچه
لغتنامه دهخدا
ناوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) زورق کوچک .جهاز خرد. زورق .کرجی . قایق . کشتی کوچک جنگی . || قالبی که در آن شمش زر و سیم میریزند. (ناظم الاطباء). راط. مسبکه . و آن چیزی است در زر از آهن .
-
بلد
لغتنامه دهخدا
بلد. [ ب ُ ] (ع اِ) گوی زر یا سیم یا ارزیز که بدان آب را قسمت کنند. (منتهی الارب ). بَلَد. رجوع به بَلَد شود.
-
قنطار
لغتنامه دهخدا
قنطار. [ق ِ ] (معرب ، اِ) تازگی عود بخور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). || پوست گاو پر از زر. (برهان ) . || مقدار چهل اوقیه از زر یاهزار اوقیه از آن یا دوصددینار یاهزار دو صد اوقیه یا هفتاد هزار دینار یا هشتادهزار درهم یا یکصد رطل از زر ی...
-
سیم قراری
لغتنامه دهخدا
سیم قراری . [ م ِ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) سیم حلال . (آنندراج ). سیم خالص . سیم خام : در موسمی که از گل زرد و سفید باغ سیم قراری و زر کامل عیار یافت .انوری (از آنندراج ).
-
کهله
لغتنامه دهخدا
کهله . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ) گاورسهایی بود که از زر و سیم و ارزیز سازند. (نسخه ای از فرهنگ اسدی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) . ریزه های سیم و زر. (فرهنگ رشیدی ). ریزه ها و گاورسهای زر و سیم را گویند. (برهان ) (آنندراج ). ریزه های زر و سیم . (ناظم...
-
ساوا
لغتنامه دهخدا
ساوا. (اِ) زر و سیم براده شده . (ناظم الاطباء).
-
ساوای
لغتنامه دهخدا
ساوای . (اِ) زر و سیم براده شده . (ناظم الاطباء).
-
انفغده
لغتنامه دهخدا
انفغده . [ اَ ف َ دَ / دِ ] (اِ) زر و یا سیم ذوب شده . || نقره . (ناظم الاطباء).
-
انفقده
لغتنامه دهخدا
انفقده . [ اَ ف َ دَ / دِ ] (اِ) زر و یا سیم گداخته . (ناظم الاطباء). و رجوع به انفغده شود.
-
توپال
لغتنامه دهخدا
توپال . (اِ)ریزه ٔ زر و سیم و مس و امثال آن باشد و آنرا براده نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). همان توبال به بای موحده است . (برهان ) (آنندراج ). ریزه های زر و سیم و آهن و مس . توبال . (ناظم الاطباء). اما در قاموس بالضم و بای تازی ، ری...
-
سیم کشیدن
لغتنامه دهخدا
سیم کشیدن . [ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کشیدن سیم برای تلفن یا برق . امتداد دادن سیم تلفن یا تلگراف و جز آن .
-
سبیکه
لغتنامه دهخدا
سبیکه . [ س َ ک َ / ک ِ ] (از ع ، اِ) پاره ٔ نقره و مانند آن گداخته . ج ، سبائک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته . (دهار) (مهذب الاسماء). شوشه ٔ سیم . شمش نقره : عناب و سیم اگر نَبُوَدْمان روا بودعناب بر سبیکه ٔ سیمین او بس است . ا...
-
سیم پرست
لغتنامه دهخدا
سیم پرست . [ پ َ رَ ] (نف مرکب ) دنیادار و خواهشمند زر. (آنندراج ). رشوه گیر. کسی که همیشه منفعت خود را میخواهد. (ناظم الاطباء).
-
عیارگیر
لغتنامه دهخدا
عیارگیر. (نف مرکب ) عیارگیرنده . کسی که در ضرابخانه زر و سیم مسکوک را امتحان کرده و علامت بر آن میگذارد. (ناظم الاطباء). معیر. چاشنی گیر زر و سیم . || جواهری ِ بامهارت . (ناظم الاطباء).
-
حجران
لغتنامه دهخدا
حجران . [ ح َ ج َ ] (ع اِ) زر و سیم . (مهذب الاسماء). طلا ونقره . ذهب و فضة. در اصطلاح اکسیریان زر و سیم . (منتهی الارب ). حجرین کما یسمی الدرهم و الدینار الفنانین و النقدین . (النقود العربیة ص 161). || حجرالاسود مکه باصخره ٔ بیت المقدس . رجوع به حجر...