کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمشاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمشاد
لغتنامه دهخدا
شمشاد. [ ش َ /ش ِ ] (اِ) درختی همیشه سبز و چوب آن در غایت سختی و نرمی . (ناظم الاطباء). اسم فارسی بقس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از برهان ). بقس . بقسیس . (نشوءاللغة ص 96). درخت معروف که از چوب آن شانه ٔ موی سازند و محاسن و زلف را بدان شانه کنند. (ا...
-
جستوجو در متن
-
شوشار
لغتنامه دهخدا
شوشار. (اِ) نامی است که در رامسر و رودسر و شهسوار به شمشاد دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شوشاد و شمشاد شود.
-
شهر
لغتنامه دهخدا
شهر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در آمل و کجور به شمشاد دهند. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شمشاد شود.
-
ساس
لغتنامه دهخدا
ساس . (ع اِ) اصل مردم و شمشاد (!) (مهذب الاسماء).
-
بوئیس
لغتنامه دهخدا
بوئیس . (اِ) بوویس . شمشاد . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شوشاد
لغتنامه دهخدا
شوشاد. [ ش َ / شُو ] (اِ) شمشاد. شیشاد. شار. شر. شهر. کیش . (جنگل شناسی ج 1 ص 175). رجوع به شمشاد شود.
-
شمشادبوی
لغتنامه دهخدا
شمشادبوی . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که بوی و عطر مرزنجوش دارد. شمشاد که امروز ما می شناسیم بوی ندارد؛ ولی مرزنجوش یکی از ریاحین است ،یعنی اسپرمها و معطر است که از اینجا می توان حدس زدکه شمشاد همانگونه که بعضی نوشته اند دو معنی دارد: شمشاد معروف و مرزن...
-
شیشار
لغتنامه دهخدا
شیشار. (اِ) نامی است که در رامسر و رودسر و شهسوار به شمشاد دهند. (یادداشت مؤلف ).
-
بوقیس
لغتنامه دهخدا
بوقیس . [ ق َ ] (معرب ، اِ) مصحف بوئیس . شمشاد. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
شمشار
لغتنامه دهخدا
شمشار. [ ش ِ ] (اِ) شاخه های کوچک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاخه های کوچک تازه راگویند که از درخت شمشاد برآید و برگ آن در نهایت سبزی ، لطافت و نزاکت باشد و از غایت نازکی میل به جانب زمین کند، لهذا شعرا آنرا به زلف خوبان تشبیه کرده اند. (برهان ) : ...
-
زنگرکیش
لغتنامه دهخدا
زنگرکیش . [ زَ گ َ ] (اِ مرکب ) شمشاد جنگلی که خار دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
شر
لغتنامه دهخدا
شر. [ ش َ ] (اِ) نامی است که در نور و مازندران به شمشاد دهند. (از درختان جنگلی ایران ص 193).
-
بقص
لغتنامه دهخدا
بقص . [ ب َ ] (ع اِ) بقس . شمشاد. رجوع به بقس و دزی ج 1 ص 103 شود.
-
نکوچهری
لغتنامه دهخدا
نکوچهری . [ ن ِ چ ِ ] (حامص مرکب ) نکوچهر بودن . نکوروئی . صفت نکوچهر. رجوع به نکوچهر شود : شمشاد نگر بدان نکوزلفی گلنار نگر بدان نکوچهری .منوچهری .