کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمسا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمسا
لغتنامه دهخدا
شمسا. [ ش َ ] (هزوارش ، اِ) به لغت زند نور و روشنایی و پرتو آفتاب و ماه و چراغ و آتش و جز آن . (از برهان ) (ناظم الاطباء). || بمعنی نور باشد که آن روشنایی معنوی است . (برهان ).
-
واژههای مشابه
-
قلعه شمسا
لغتنامه دهخدا
قلعه شمسا. [ ق َ ع َ ش َ] (اِخ ) دهی است از دهستان قلعه حاتم شهرستان بروجرد، واقع در 3هزارگزی شمال خاوری بروجرد و یکهزارگزی شمال شوسه ٔ بروجرد. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، باقلا، چغندر و شغل اهالی زراع...
-
جستوجو در متن
-
شحرا
لغتنامه دهخدا
شحرا. [ ] (سریانی ، اِ) به سریانی تاج البحر است و گفته اند لغت یونانی است . (فهرست مخزن الادویه ). || نام شمسا قازاج احمر است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
قرطمی
لغتنامه دهخدا
قرطمی . [ ق ِ طِ ] (اِخ ) محمدبن عمروبن یحیی ، معروف به ابن شمسا. از مردم اصفهان و از محدثان است . وی از یحیی بن عثمان روایت کند و سلیمان بن احمدبن ایوب طبرانی از او روایت دارد. (انساب سمعانی ).
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت ابی مرةبن عروةبن مسعود. من فواضل نساء عصرها. رآها الحارث بن خالد فقال فیها:اطافت بنا شمس النهار و من رأی من الناس شمساً بالعشاء تطوف ابو امها اوفی قریش بذمةو اعمامها اما سألت ثقیف .و فیها یقول :اء من طلل بالجزع من مکة ا...
-
زمهریر
لغتنامه دهخدا
زمهریر. [ زَ هََ ] (ع اِ) سختی سرما. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سرمای بسیار سخت و شدت سرما. (فرهنگ فارسی معین ). سرمای سخت . (غیاث ) (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (ترجمان القرآن ) (السامی فی الاسامی ). سرمای سخت . برودت ع...
-
شمس
لغتنامه دهخدا
شمس . [ ش َ ] (ع اِ) آفتاب . مؤنث است . ج ، شموس : کأنّهم جعلوا کل ناحیة منها شمسا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). آفتاب و آن مؤنث است و مصغرش شُمیسه است . (از اقرب الموارد). ستاره ٔ تابان درخشان روز است . (از تعریفات جرجانی ). آفتاب . ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ )ابن محمد صینی حلبی صنوبری . از اشعار اوست در گل :زعم الورد أنه هو ابهی من جمیع الانوار و الریحان فأجابته أعین النرجس العقََس بذل من فوقها و هوان ایما أحسن التورد أم مقََلة ریم من فضة الاجفان ام فماذا یرجو بحمرته الخدْ-د اذ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبدربه بن حبیب بن حدر بن سالم ، مولی هشام ابن عبدالرحمان بن معاویةبن هشام بن عبدالملک بن مروان قرطبی اندلسی اموی و کنیت او ابوعمر است یاقوت گوید: حمیدی ذکر او آورده و گوید او در جمادی الاولی بسال 348 هَ . ق . درگذشت...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...
-
استعارة
لغتنامه دهخدا
استعارة. [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استعارت . بعاریت خواستن چیزی را. (منتهی الارب ). عاریت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || تنها شدن . انفراد. یقال : استعور؛ اذا انفرد. (منتهی الارب ). || دست بدست گردانیدن چیزی را. (منتهی الارب ). || استعارة ادعاء معنی ا...