کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شمایل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شمایل
لغتنامه دهخدا
شمایل . [ ش َ ی ِ ] (ع اِ) خویهای مردم . (تفلیسی ). شمائل . خصلتها. عادتها. (آنندراج ) (غیاث ) (از بهارعجم ). طبعها. عادتها. خویها. خوها. خلق ها. اخلاق . (یادداشت مؤلف ). || خوبیهای ذات . سرشتهای نیکو. خصلتهای پاکیزه . اخلاق پسندیده . (ناظم الاطباء)...
-
واژههای مشابه
-
شمایل ساز
لغتنامه دهخدا
شمایل ساز. [ ش َ ی ِ ] (نف مرکب ) شمایل سازنده . نقاشی که تصویربزرگان دین را نقاشی کند. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
شمایل سازی
لغتنامه دهخدا
شمایل سازی . [ ش َ ی ِ ] (حامص مرکب ) کشیدن تصویر اکابردینی . || دکان شمایل ساز. کار شمایل ساز.
-
شمایل گردان
لغتنامه دهخدا
شمایل گردان . [ ش َ ی ِگ َ ] (نف مرکب ) کسی که تصویرهای قاب کرده ٔ بزرگان دین را به معرض نمایش گذارد. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
شیرین شمایل
لغتنامه دهخدا
شیرین شمایل . [ ش َ ی ِ ] (ص مرکب ) خوش هیکل . خوش اندام . (فرهنگ فارسی معین ). مطبوع و دلپذیر و نازنین و خوشنما و صاحب حسن . (ناظم الاطباء) : کار کلیم باشد آنجا مگس پرانی هر جا که دلربایی شیرین شمایل افتد. ابوطالب کلیم (از آنندراج ).|| نیکوصورت . (ف...
-
جستوجو در متن
-
فتن
لغتنامه دهخدا
فتن . [ ف َ ت َ ] (اِ) شکل و شمایل . (برهان ).
-
شیرین قیافه
لغتنامه دهخدا
شیرین قیافه . [ ف َ / ف ِ ] (ص مرکب ) شیرین شمایل . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیربن شمایل شود. || خوشرو. (فرهنگ فارسی معین ).
-
درند
لغتنامه دهخدا
درند. [دَ رَ ] (اِ) شکل و صورت و شمایل . (جهانگیری ). شکل و شمایل و صورت . (برهان ) (آنندراج ). || مانند و سان ، چنانکه گویند: فلک درند؛ یعنی فلک سان و فلک مانند. (برهان ) (آنندراج ). مثل و مانند و سان و مشابهت . || رسم و طرز و روش . (ناظم الاطباء).
-
شاخ بر شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ بر شاخ . [ ب َ ] (ص مرکب ) گوناگون و مختلف . (ناظم الاطباء) : پرنده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل بر شمایل شاخ بر شاخ .نظامی .|| دور و دراز. (ناظم الاطباء). و رجوع به شاخ بشاخ و شاخ در شاخ شود.
-
گستاخ گستاخ
لغتنامه دهخدا
گستاخ گستاخ . [ گ ُ گ ُ ] (ق مرکب ) اندک اندک رام . رفته رفته مأنوس . کم کم جسور : پریده مرغکان گستاخ گستاخ شمایل در شمایل شاخ در شاخ . نظامی .رضا دادش که در میدان و در کاخ نشیند با ملک گستاخ گستاخ .نظامی .
-
شمائل
لغتنامه دهخدا
شمائل . [ ش َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ شَمال (علی غیر قیاس ). (منتهی الارب ). || ج ِ شمال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شمایل . شکل . وضع : هرنکته ای که گفتم در وصف آن شمائل هر کس شنید گفتا لله در قائل . حافظ.رجوع به شمایل شود.|| (اصطلاح تصوف ) امتزاج ج...
-
ملک هیئت
لغتنامه دهخدا
ملک هیئت . [ م َ ل َ هََ / هَِ ءَ ] (ص مرکب ) ملک شمایل . فرشته شکل . فرشته طلعت : جمشید ملک هیئت خورشید ملک هیبت یک هندسه ٔ رایش معمار همه عالم .خاقانی .
-
نقش برانگیختن
لغتنامه دهخدا
نقش برانگیختن . [ ن َ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) نقش باختن . رل بازی کردن : چه نقش ها که برانگیختیم و سود نداشت فسون ما بر او گشته است افسانه . حافظ. || صورت ساختن . صورت تصویر کردن . شمایل ساختن . صورتگری و صورت سازی کردن : صد نقش برانگیزم با جانْش درآ...