کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلپوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلپوی
لغتنامه دهخدا
شلپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پا هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از انجمن آرا) (از برهان ). آواز پای مردم که نرم و آهسته روند در شب و غیره . (فرهنگ اوبهی ). بانگ پای مردم که نرم روند. (صحاح الفرس ) (از لغت فرس اسدی ). آواز پای باشد که ه...
-
جستوجو در متن
-
شیبوی
لغتنامه دهخدا
شیبوی . (اِ) شکپوی (آیا مصحف شلپوی نیست ؟). (یادداشت مؤلف ). بمعنی شکپوی است که آواز پای باشد که در شب آهسته روند. (برهان ). شرفاک . || صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید. (برهان ). رجوع به شکپوی و شلپوی و شرفاک شود.
-
شیپوی
لغتنامه دهخدا
شیپوی . (اِ) شلپوی .شکپوی . شرفاک . شیبوی . شب بوی . آواز پای باشد که در شب آهسته براه روند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || صدایی که در خواب آهسته از مردم برمی آید. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). رجوع به شلپوی و شرفاک شود.
-
شکشک
لغتنامه دهخدا
شکشک . [ ش َ ش َ ] (اِ صوت ) آواز پای که هنگام راه رفتن برآید. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شکاشک است . (فرهنگ جهانگیری ). آواز پای . (انجمن آرا) (آنندراج ). شرفاک . شلپوی . شکک . رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شگپوی
لغتنامه دهخدا
شگپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پای هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء). آواز پای را گویند که آهسته روند در شب و به این معنی شلپوی و شیپوی (شب پوی ) نیز آمده است . (ازبرهان ) (از آنندراج ). رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شکپوی
لغتنامه دهخدا
شکپوی . [ ش َ ] (اِ مرکب ) آواز پای را گویند در شب با نهایت آهستگی . (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شاید مصحف شلپوی . (یادداشت مؤلف ). شرفاک . || صدا و آوازی که به شب در خواب از مردم برآید. (برهان ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). خرخر در خواب . ...
-
شکک
لغتنامه دهخدا
شکک . [ ش َ ک َ ] (اِ) طنبوره . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). طنبوره را گفته اند و آن سازی است معروف . (برهان ). || آواز پای هنگام راه رفتن . (ناظم الاطباء) (از برهان ). شرفاک . شلپوی . شکشک . رجوع به مترادفات کلمه شود. || نام خاری گرد. (ناظم ...
-
چمچمه
لغتنامه دهخدا
چمچمه . [ چ ُ چ ُ م َ / م ِ ] (اِ صوت ) صدا و آواز پای را گویند وقت راه رفتن .(برهان ). آواز پای را گویند که هنگام راه رفتن برآید وشلپوی و شکاشک و شکک نیز گویند. (جهانگیری ). آوازپای را گویند که وقت راه رفتن برآید و آن را شلپوی نیز گویند. (انجمن آرا)...
-
شرفاک
لغتنامه دهخدا
شرفاک . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) شرفالنگ . شرفانگ . هر صدا وآواز آهسته . (از برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). شلفاک . اسدی به معنی آواز پی ، بیت زیر (توانگر به ...) را شاهد آورده و باز به همان بیت در کلمه ٔ شلپوی در همین معنی استشهاد جسته است ....
-
پوی
لغتنامه دهخدا
پوی . (اِمص ) ریشه ٔ فعل از مصدر پوییدن . رفتنی باشد نه بشتاب و نه نرم . رفتار متوسط نه تند و نه آهسته و برخی رفتار تند را گویند. (آنندراج ). تک . عدو. پویه : شیرگام و پیل زور و گرگ پوی و گورگردببردو آهوجه و روباه عطف و رنگ تاز. منوچهری .گورساق و شیر...
-
نزدیک
لغتنامه دهخدا
نزدیک . [ ن َ ] (حرف اضافه ، ق ) پهلوی : نزدیک (نزدیک )، از: نزد + یک (علامت نسبت )، نیز پهلوی : نزدیست ،کردی : نزوک (نزدیک ، قریب )، نزیک ، نزیک ، نزوک ، نیز کردی : نک (نزدیک ، پهلوی )، مخفف نزدک ، بلوچی : نزیک ، نزیخ ، نزی ، گیلکی : نزدیک ، فریزندی...
-
خواب
لغتنامه دهخدا
خواب . [ خوا / خا ](اِ) نقیض بیداری . نوم . حالت آسایش و راحتی که بواسطه ٔ از کار بازآمدن حواس ظاهره و فقدان حس در انسان و سایر حیوانات بروز می کند. (ناظم الاطباء). واگذاشتن نفس استعمال حواس را به واگذاشتی طبیعی . منام . حثاث . رقد. رقود. رقاد. هجعت ...
-
ابوشکور
لغتنامه دهخدا
ابوشکور. [ اَ ش َ ] (اِخ ) بلخی . یکی از اجله ٔ شعرای باستانی ایران . در تذکره ها ازتاریخ حیات او جز نام و موطن و از شعر وی غیر از بیتی چند در تذاکر و متفرقاتی در کتب لغت که همگی بر کمال قدرت طبع و جودت و صفای قریحت او دلیل کند بر جای نیست . ابوشکور ...