کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلغم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلغم
لغتنامه دهخدا
شلغم . [ ش َ غ َ ] (اِ) ریشه ٔ گیاهی از طایفه ٔ خاجی شکل و مأکول ولذیذ و بیشتر در آشها داخل کنند. (ناظم الاطباء). گیاهی است از تیره ٔ صلیبیان که دارای ریشه ٔ غده ای محتوی مواد ذخیره ای می باشد. نباتی است دوساله ، یعنی در سال دوم کشت گل میدهد. برگهای...
-
واژههای مشابه
-
شلغم با
لغتنامه دهخدا
شلغم با. [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) شلغم وا. آش شلغم . لفتیه . (یادداشت مؤلف ).
-
شلغم وا
لغتنامه دهخدا
شلغم وا. [ ش َ غ َ ] (اِ مرکب ) آش شلغم . (ناظم الاطباء). شلغم با. رجوع به شلغم با شود.
-
جستوجو در متن
-
شملغ
لغتنامه دهخدا
شملغ. [ ش َ ل َ ] (اِ) شلغم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). رجوع به شلغم شود.
-
شملخ
لغتنامه دهخدا
شملخ . [ ش َ ل َ / ش َ م َ ل َ ] (اِ) شلغم . (از برهان ) (ناظم الاطباء). شلغم . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از فرهنگ اوبهی ). تقلیب و تبدیل شلغم است . (آنندراج ) (انجمن آرا). رجوع به شلغم شود.
-
غنقلی
لغتنامه دهخدا
غنقلی . [ غ ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) غنقیلی . بمعنی شلغم است . (دزی ج 2 ص 229). رجوع به شلغم و غنقیلی شود.
-
شلم
لغتنامه دهخدا
شلم . [ ش َ ل َ] (اِ) شلغم . (ناظم الاطباء) (برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به شلغم شود.
-
بوشاد
لغتنامه دهخدا
بوشاد. (اِ) بلغت یونانی شلغم خام را گویند. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). شلغم خام . (آنندراج ). شلغم . (رشیدی ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به لکلرک ج 1 ص 291 شود.
-
صوطل
لغتنامه دهخدا
صوطل . [ ص َطَ ] (اِ) شلغم بری است بلغت مغرب . (منتهی الارب ).
-
سلجم
لغتنامه دهخدا
سلجم . [ س َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب شلغم . (از غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). شلغم . و آن مهیج باه مدر بول مقوی باصره نفاخ و دلیر هضم و مصلح آن زیره و شیرینی است . و ثلجم و شلجم غلط است .
-
غنقیلی
لغتنامه دهخدا
غنقیلی . [ غ ُ ] (معرب ، اِ) غنقلی . بمعنی شلغم است . (دزی ج 2 ص 229). غنقیلی به لغت رومی شلغم برادر چغندر را گویند. (برهان قاطع). رجوع به غنقلی شود.
-
شلمابه
لغتنامه دهخدا
شلمابه . [ ش َ ل ْ / ش َ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) شلغم پخته در آب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) (از آنندراج ). || آب شلغم . (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج ).
-
لفتی
لغتنامه دهخدا
لفتی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لفت . شلغمی . || (اِ) لفتیه . شلغم با. آش شلغم : کاچیش و زیر و رشته نایب لفتی حاجب هریسه دربان . فخرالدین منوچهر.|| قنبیط بری (دزی ).