کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلان
لغتنامه دهخدا
شلان . [ ش َ ] (نف ، ق ) صفت بیان حالت . لنگان . در حال شلیدن : شلان شلان رفتن ؛ رفتن با شلی . لنگان لنگان رفتن . (یادداشت مؤلف ).- شلان شلان ؛ تعبیری است نظیر لنگ لنگان و لنگان لنگان ، صفت یا قید است برای راه رفتنی که به زحمت و با لنگیدن صورت گیرد...
-
واژههای مشابه
-
شلان بها
لغتنامه دهخدا
شلان بها. [ ش ِ ب َ ] (اِ مرکب ) مالیاتی که به مناسبت اعیاد وصول شود. (فرهنگ فارسی معین ).
-
جستوجو در متن
-
لنگان لنگان
لغتنامه دهخدا
لنگان لنگان . [ ل َ ل َ ] (ق مرکب ) در حال لنگیدن . شلان شلان . لنگ لنگان .- لنگان لنگان رفتن ؛ چون اعرجی رفتن . رفتن با لنگی . شلان شلان رفتن .
-
لنگ لنگان رفتن
لغتنامه دهخدا
لنگ لنگان رفتن . [ ل َ ل َرَ ف َ ] (مص مرکب ) لنگان لنگان رفتن . شلان شلان رفتن .
-
لنگ لنگان
لغتنامه دهخدا
لنگ لنگان . [ ل َ ل َ ] (ق مرکب ) لنگان لنگان . شلان شلان : لنگ لنگان قدمی برمیداشت هر قدم دانه ٔ شکری میکاشت .جامی .
-
شلیدن
لغتنامه دهخدا
شلیدن . [ ش َ دَ ] (مص جعلی ) مصدر جعلی از شَل (اشل عربی ). لنگیدن . لنگان لنگان رفتن . با یک لنگ پا رفتن . شلان رفتن . (یادداشت مؤلف ) : هیچ نیابی فراز و شیب قران در غزل و می بطبع چون نشلی . ناصرخسرو.رجوع به شلان شلان شود. || چنگ زدن . تشبث کردن . ...
-
لنگیدن
لغتنامه دهخدا
لنگیدن . [ ل َ دَ ] (مص ) چون اعرجی رفتن . عرج . اعرج بودن . رفتن در حالی که به سوی وحشی خمد، نه به دیگر سوی . از یک پای صدمه دیدن و گاه ِ رفتن به یک سوی بلند و کوتاه شدن . شلیدن . شل زدن . لنگان رفتن . ظلع. قلز. (منتهی الارب ): لنگیدن کسی ؛ شلان رفت...
-
لنگان
لغتنامه دهخدا
لنگان . [ ل َ ] (نف ، ق ) لنگنده . || در حال لنگیدن . شلان . لنگان رفتن . عرجان . تعارج . قزلان . لنگ لنگان رفتن : ختع؛ لنگان رفتن کفتار. (منتهی الارب ).
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش َ / ش َل ل ] (از ع ، ص ) کسی که با دست نمیتواند چیزی را بگیرد، مانند کسی که دست او افلیج شده و در اراده و اختیار وی نباشد. شیشله . (ناظم الاطباء). کسی که دست و پای او حرکت نتواند کرد. (غیاث ). آنکه از پای لنگد. آنکه دست یا پای او تباه شده اس...
-
چکیدن
لغتنامه دهخدا
چکیدن . [ چ َ / چ ِ دَ ] (مص ) اندک ریخته شدن . (آنندراج ). معروف است . (غیاث ). ریزان شدن مایع به شکل قطره . (ناظم الاطباء). ریختن مایع به شکل قطره . (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). اِنمِجاج . تَقَطﱡر. تَکَوﱡر. رَش . قَطَر. قَطر. قُطور. وَدق . استی...