کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شلاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شلاق
لغتنامه دهخدا
شلاق . [ ش َ ] (ع ص ) گستاخ . جسور. بی ادب . (ناظم الاطباء). || (اِ) چماق . (آنندراج ). || عصا. || تازیانه . شلاق . (ناظم الاطباء). رجوع به شَلاّ ق شود.
-
شلاق
لغتنامه دهخدا
شلاق . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)تازیانه ای که از چرم سازند. (ناظم الاطباء). تازیانه . قمچی . سوط. مقرعه . از ماده ٔ شلق عربی بمعنی تازیانه زدن آمده است ، لیکن در عربی بدین صورت بمعنی زنبیل گدایان است ؛ از این رو گمان می کنم بمعنی تازیانه یامصنوع فارس...
-
شلاق
لغتنامه دهخدا
شلاق . [ ش َل ْ لا ] (ع اِ) زنبیل گدایان و مسکینان و سائلان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).- شلاق درآوردن ؛ گدایی کردن وسؤال نمودن . (ناظم الاطباء).- || سخت رویی کردن در سؤال . || خریطه ٔ کوچک . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
شلاق کش
لغتنامه دهخدا
شلاق کش . [ ش َل ْ لا ک َ / ک ِ ] (ق مرکب ) سریع. (یادداشت مؤلف ). تند و تیز. چهارنعل . بیان حرکت سریع سوار که بر اسب تازیانه زنان تازد.- شلاق کش راندن ؛ شلاق کش رفتن . (فرهنگ لغات عامیانه ). رجوع به ترکیب شلاق کش رفتن شود.- شلاق کش رفتن ؛ تند و س...
-
واژههای همآوا
-
شلاغ
لغتنامه دهخدا
شلاغ . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)شلاق . تازیانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلاق شود.
-
جستوجو در متن
-
شلاغ
لغتنامه دهخدا
شلاغ . [ ش َل ْ لا ] (از ع ، اِ)شلاق . تازیانه . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شلاق شود.
-
زوله
لغتنامه دهخدا
زوله . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) تازیانه و شلاق و قمچی . (ناظم الاطباء).
-
مشلق
لغتنامه دهخدا
مشلق . [ م ُ ش َل ْ ل َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از شلاق . در تداول عامه سخت تازیانه خورده . (یادداشت مؤلف ).- مشلق کردن ؛ به شلاق زدن . به تازیانه زدن . بسیار زدن . (یادداشت مؤلف ).
-
زنطة
لغتنامه دهخدا
زنطة. [ زُ طَ ] (ع اِ) تسمه . تازیانه ٔ مجازات . شلاق . ج ، زُنَط. (از دزی ج 1 ص 607).
-
ابن بحنه
لغتنامه دهخدا
ابن بحنه . [ اِ ن ُ ب َ ن َ ] (ع اِ مرکب ) سوط. تازیانه . چمچرغه . تازانه . قمچی . شلاق . ج ، بنات بحنه .
-
دوئل
لغتنامه دهخدا
دوئل . [ ءِ ] (فرانسوی ، اِ) جنگ تن به تن که دو تن به تلافی توهین و اعاده ٔ حیثیت کنندبا شمشیر یا طپانچه یا شلاق و غیره و این رسم سابقاًدر ممالک غربی معمول بود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
لگ
لغتنامه دهخدا
لگ . [ ل َ ] (اِ) رنج . محنت . الم . کتک و شلاق و بند و زندان . (برهان ) : با نظم و نثر خاطر خاقانی طبع کشاجم از در لگ باشدبا سنبلی که آهوی چین خایدعطر پلنگ مشک چه سگ باشد.خاقانی .