کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شق شق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شق شق
لغتنامه دهخدا
شق شق . [ ش ِ ش ِ ] (اِ صوت ) صدایی که از برخورد پا به چیزی ویا از برخورد چیزی خشک به چیزی برخیزد : از آن سو خش خش مخفی از اینسو شق شق مدفون شنو این رمز از قاری سوءالت آن جوابت این .نظام قاری .
-
واژههای همآوا
-
شقشق
لغتنامه دهخدا
شقشق . [ ش ِ ش ِ ] (ع اِ) کمربند. (دهار). ولی در متون دیگر دیده نشد.
-
جستوجو در متن
-
خش خش
لغتنامه دهخدا
خش خش . [ خ ِ خ ِ] (اِ صوت ) حکایت صوت جامه ٔ آهاردار گاه رفتن یا جنبیدن صاحب آن و امثال آن . بانگ جامه ٔ نو و بانگ کاغذو جز آن . خشت خشت . (یادداشت بخط مؤلف ) : از آنسو خشخش مخفی ازینسو شق شق مدفون شنو این رمز از قاری سؤال است آن جواب است این . نظ...
-
شکاف
لغتنامه دهخدا
شکاف . [ ش ِ / ش َ ] (اِ) چاک و رخنه و شق و ترک و درز و شکافتگی و گسستگی و دریدگی . (از ناظم الاطباء). رخنه و چاک . (برهان ). خرّ. عَق ّ. فُجّة. (منتهی الارب ). فرجه . چاک . صدع . کاف . دریدگی . فرجه در دیوار و امثال آن . فتق . فلق . ترک . تراک . کفت...
-
شقی
لغتنامه دهخدا
شقی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به شق که دیهی است در دوفرسخی مرو. (از انساب سمعانی ). || منسوب است به مردی شق نام . (از لباب الانساب ).
-
رق
لغتنامه دهخدا
رق . [ رَ ] (از ع ، ص ) هر چیزی که بلند ایستاده باشد. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). || از اتباع شق است : شق و رق ؛ آخته بالا و کشیده قامت .- رق و شق ؛ در تداول عامه ؛ راست ایستاده . بلندشده . (یادداشت مؤلف ).- شق و رق ؛صاف و هموار...
-
ضدا
لغتنامه دهخدا
ضدا. [ ض َ ] (اِخ ) کوهی است در شق ّ یمامه . (معجم البلدان ).
-
ثجل
لغتنامه دهخدا
ثجل . [ ث ُ ] (اِخ ) موضعی است به شق ّ عالیه . (مراصد الاطلاع ).
-
شغ و رغ
لغتنامه دهخدا
شغ و رغ . [ ش َغ ْ غ ُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) راست و مستقیم ایستاده . (یادداشت مؤلف ). صورتی از شق و رق . و رجوع به شق و رق شود.
-
کله شخ
لغتنامه دهخدا
کله شخ . [ ک َل ْ ل َ / ل ِ ش َ ] (ص مرکب ) در تداول عامه ، کله شق گویند. سرشخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کله شق شود.
-
جمن
لغتنامه دهخدا
جمن . [ ج ُ / ج ُ م ُ ] (اِخ ) کوهی است در شق یمامه . (منتهی الارب ).
-
جاوجرد
لغتنامه دهخدا
جاوجرد. [ ] (اِخ ) آبادی است از شق میلاذجرد. (از تاریخ قم ص 115).
-
اشتارین
لغتنامه دهخدا
اشتارین . [ ] (اِخ ) از شق میلاذجرد. (تاریخ قم ص 115).