کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شقری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شقری
لغتنامه دهخدا
شقری . [ ش َ ری ی ] (اِخ ) ابوبکر مطرف بن معقل شقری تمیمی . از ابن سیرین و حسن و شعبی روایت کرد، و نضربن شمیل و ابوداود طیالسی و جز وی از او روایت دارند. اخبار او موثق است . (از لباب الانساب ).
-
شقری
لغتنامه دهخدا
شقری . [ ش َ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شقرةبن الحارث بن تهم که نام اصلی او معاویه است . || منسوب است به شقرةبن نبت بن ادد. (از لباب الانساب ).
-
شقری
لغتنامه دهخدا
شقری . [ ش ِ را ] (ع اِ) نوعی از خرمای نیکو و اعلا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
شقری
لغتنامه دهخدا
شقری . [ ش ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شقرةبن نکرةبن لکیزبن افصی بن عبدالقیس که قبیله ای از آنان هست . (از لباب الانساب ). منسوب به شقرة که نام پدر قبیله است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
اصرم شقری
لغتنامه دهخدا
اصرم شقری . [ اَرَ م ِ ش َ ق َ ] (اِخ ) صحابی است . (منتهی الارب ). کسی که پیامبر (ص ) او را به تفاؤل زرعة نامید. صحابی است . (تاج العروس ). و صاحب الاصابة آرد: اسامةبن اخدری تمیمی شقری ... نزیل بصره بود، ابن حبان گوید در حالی که اسلام آورده بود نزد...
-
واژههای همآوا
-
شغری
لغتنامه دهخدا
شغری . [ ش َ را ] (اِخ ) سنگی نزدیک مکه که ازآن بر ستور سوار شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شغزی شود.
-
شغری
لغتنامه دهخدا
شغری . [ ش َ را ] (ع اِ) سنگی که سگان بر وی شاشند. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) شقری . رجوع به اسامةبن اخدری شود.
-
اسامة
لغتنامه دهخدا
اسامة. [ اُ م َ ] (اِخ ) ابن اخدری شقری . صحابیست . وی ببصره نزول کرد و فقط یک حدیث از او نقل شده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اخفش
لغتنامه دهخدا
اخفش . [ اَ ف َ ] (اِخ ) خلف بن عمر. او شیخ ابوالقاسم شقری بلنسی نحوی است و در علم عروض از مَهَره است و محمدبن عزیز العزیزی صاحب الغریب از او روایت دارد و او پس ازسال 420 هَ . ق . درگذشته است . (روضات الجنات ص 55).