کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شقرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شقرة
لغتنامه دهخدا
شقرة. [ ش َ ق ِ رَ ] (ع اِ) زنجفر. سنجرف . (نشوءاللغة ص 94) (مخزن الادویه ). شنجرف . (ناظم الاطباء)(از اقرب الموارد). شنگرف . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). زنجفر. ج ، شَقِرات . (اقرب الموارد). || واحد شقر، یعنی یک لاله و یک شقایق . (آنندراج ) (منتهی...
-
شقرة
لغتنامه دهخدا
شقرة. [ ش ُ رَ ] (ع اِ) سرخی سپیدی آمیخته .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رنگی است . زردی مایل به اندک سرخی باشد، و در بحر الجواهر نوشته که رنگی است میان سرخی و زردی و در منتخب نوشته که سرخی با سیاهی آمیخته . (آنندراج ) (از غیاث ).س...
-
شقرة
لغتنامه دهخدا
شقرة. [ ش ُ ق ُ رَ ] (اِخ ) لنگرگاهی است به دریای یمن میان احور و ابین . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شقرة
لغتنامه دهخدا
شقرة.[ ش ُ رَ ] (ع مص ) مصدر بمعنی شَقَر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شقر شود.
-
واژههای مشابه
-
باب شقره
لغتنامه دهخدا
باب شقره . [ ب ُ ش َ رَ ] (اِخ ) بیزغره . از دروازه های قدیم طلیطله است . رجوع به باب بیزغره و باب شاقره شود. (الحلل السندسیه ج 1 صص 436 - 464).
-
واژههای همآوا
-
شقرت
لغتنامه دهخدا
شقرت . [ ش َ رَ ] (از ع ، اِ) شقرة. رنگ آنکه اشقر است . رنگی میان سرخی و زردی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقرة و غیاث اللغات شود.
-
جستوجو در متن
-
شقرت
لغتنامه دهخدا
شقرت . [ ش َ رَ ] (از ع ، اِ) شقرة. رنگ آنکه اشقر است . رنگی میان سرخی و زردی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شقرة و غیاث اللغات شود.
-
باب بیزغره
لغتنامه دهخدا
باب بیزغره . [ ب ِزَ رَ ] (اِخ ) یا بیزاغره یا شقره یکی از دروازه های طلیطله .مؤلف الحلل السندسیه آرد: این دروازه نزدیک دروازه ٔ باب السول است و اصل آن باب شقره است که اسپانیولیها آنرا بنا کرده اند و بر فراز آن مجسمه ٔ کرکس است که شعار امپراطور شارل...
-
شقرات
لغتنامه دهخدا
شقرات . [ ش َ ق ِ ] (ع اِ) ج ِ شَقِرَة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقر شود.
-
باب شاقره
لغتنامه دهخدا
باب شاقره . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) دروازه ایست در طلیطله و مردم اسپانیا آنرا بیزغره گویند. رجوع به باب شقره شود.
-
صداءة
لغتنامه دهخدا
صداءة. [ ص ُ ءَ ] (ع اِ) سرخی سیر مایل بسیاهی ، و هی من شیات المعز و الخیل . (منتهی الارب ). شقرة الی السواد او سواد مشرب حمرة. (قطر المحیط).
-
شقری
لغتنامه دهخدا
شقری . [ ش ُ ری ی ] (ص نسبی ) منسوب است به شقرةبن نکرةبن لکیزبن افصی بن عبدالقیس که قبیله ای از آنان هست . (از لباب الانساب ). منسوب به شقرة که نام پدر قبیله است . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).