کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفق
لغتنامه دهخدا
شفق . [ ش َف َ ] (ع مص ) مهربان شدن . || بترسیدن . (المصادر زوزنی ). || آزمند گردیدن پندگو بر اصلاح حال کسی که بدو پند میدهد. (از اقرب الموارد).
-
شفق
لغتنامه دهخدا
شفق . [ش َ ف َ ] (ع اِ) سرخی شام و بامداد. (غیاث اللغات ). سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب . ج ، اشفاق . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). سرخی افق پس از غروب آفتاب . ولی برخی شفق...
-
واژههای مشابه
-
شفق جلوه
لغتنامه دهخدا
شفق جلوه . [ ش َ ف َ ج ِل ْ وَ / وِ ] (ص مرکب ) سرخگون . (ناظم الاطباء). که جل__وه ٔ شفق دارد. سرخرنگ : هوا تمام شفق جلوه شد تماشا کن چه کرده ای که دگر رنگ گل بیابانی است .ناصرعلی (از آنندراج ).
-
شفق زار
لغتنامه دهخدا
شفق زار. [ ش َ ف َ ] (اِ مرکب ) شفق جلوه . شفق کده . شفقستان . چیزی سرخ و گلگون . (ناظم الاطباء). سرخرنگ : ز دست خودش بر سر دار کن ز خونش هوا را شفق زار کن . ملا طغرا (از آنندراج ).و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
شفق کده
لغتنامه دهخدا
شفق کده . [ ش َ ف َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) شفق جلوه . شفق زار. شفقستان . چیزی سرخ و گلگون . (از ناظم الاطباء). و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
اشفاق
لغتنامه دهخدا
اشفاق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شَفَق ، بمعنی ناحیه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به شفق شود.
-
شفقستان
لغتنامه دهخدا
شفقستان . [ ش َ ف َ ق ِ / ش َ ف َ س ِ ] (اِ مرکب ) شفق جلوه . شفق زار. شفق کده . سرخ و گلگون . (ناظم الاطباء) : از دیده ز بس که خون روان است گردون ز زمین شَفَقْسِتان است .واله هروی (از آنندراج ).
-
خون جهان
لغتنامه دهخدا
خون جهان . [ ن ِ ج َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از سرخی است . || کنایه از شفق . (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). کنایه از سرخی شفق است . (انجمن آرای ناصری ).
-
زادفرخ
لغتنامه دهخدا
زادفرخ . [ ف َرْ رُ ] (اِخ ) نام یکی از ایرانیان اصیل است . (لغت شاهنامه تألیف دکتر شفق ).
-
شفقی
لغتنامه دهخدا
شفقی . [ ش َ ف َ ] (ص نسبی ) منسوب به جد ابوبکر محمدبن سعیدبن شفق شفقی بغدادی . (از لباب الانساب ).
-
قالینیور
لغتنامه دهخدا
قالینیور. (اِخ ) نام محلی در روم . (فرهنگ شاهنامه دکتر شفق ص 209). ظاهراً تصحیف قالینیوس است .
-
اشکران
لغتنامه دهخدا
اشکران . [ اَ ] (نف مرکب ) گریان . اشکبار : چشم خور اشکران به خون شفق راز با قعرچاه میگوید.خاقانی .
-
بارمان
لغتنامه دهخدا
بارمان . (اِ) کلمه ٔ فارسی بمعنی شخص محترم و لایق دارای روح بزرگ . (یوستی از فرهنگ شاهنامه ٔ شفق ).