کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفعه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفعه
لغتنامه دهخدا
شفعه . [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (از ع ، اِمص ) همسایگی . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء).- حق شفعه ؛ حق خریداری که به همسایه و شریک ملک داده میشود. (ناظم الاطباء). و رجوع به شفعة شود.
-
واژههای مشابه
-
شفعة
لغتنامه دهخدا
شفعة. [ ش ُ / ش َ ع َ ] (ع اِ) شفعةالضحی ؛ دو رکعت نماز چاشت . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). دو رکعت چاشت است ، و شفعه بدان نامیدند که از یک رکعت زاید است . (آنندراج ).
-
شفعة
لغتنامه دهخدا
شفعة. [ ش ُ ع َ ] (ع مص ) شفعه . خواهشگری چیزی که شخصی میخواهد آنرا. (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خواهش کردن . (المصادر زوزنی ). || ضمیمه کردن چیزی بر چیزی که دارد تا زیاده گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ال...
-
شفعه گیرا
لغتنامه دهخدا
شفعه گیرا. [ ش ُ ع َ / ع ِ ] (نف مرکب ) حامی . || منتقم و انتقام گیرنده . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
شفاه
لغتنامه دهخدا
شفاه . [ ش ِ ] (ع اِ) ج ِ شَفَة. به معنی لبها. (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت مؤلف ). ج ِ شَفَت . (از آنندراج ). ج ِ شفة. (دهار) (اقرب الموارد). لبها، و آن جمع شفت است که دراصل شفة بوده . (غیاث اللغات ). و رجوع به شفة شود.
-
شفاه
لغتنامه دهخدا
شفاه . [ ش ِ ] (ع مص ) مشافهة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مشافهه شود.
-
جستوجو در متن
-
ابویزید
لغتنامه دهخدا
ابویزید. [ اَ بو ی َ ] (اِخ ) شرحبیل بن شفعة. محدث و صحابی است .
-
مشافعة
لغتنامه دهخدا
مشافعة. [ م ُ ف َ ع َ ] (ع مص ) همدیگر طلب شفعه کردن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
-
طلب اشهاد
لغتنامه دهخدا
طلب اشهاد. [ طَ ل َ ب ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) که آن را طلب تقریر نیز خوانند، در نزد فقها عبارت از اِشهاد شفیع است برای طلب شفعه ٔ خویش در نزد عقار چنانکه بگوید: ای مردم شهادت دهید که من در این عقار طلب شفعه کردم . (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
-
طلب خصومت
لغتنامه دهخدا
طلب خصومت . [ طَ ل َ ب ِ خ ُ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )در نزد فقیهان آن است که شفعه را در نزد قاضی بطلبند و این هنگامی است که مشتری عقار را به وی تسلیم نکند آن وقت به قاضی میگوید: فلان شخص عقاری خریده است که حدود آن چنان است ... و من شفیع وی هستم...
-
حق الناس
لغتنامه دهخدا
حق الناس . [ ح َق ْ قُن ْ نا ] (ع اِ مرکب ) آنچه آدمی سزاوار آن است از دین یا ارث یا نفقه یا شفعه یا حبوه و امثال آن .- امثال :حق الناس مقدم بر حق اﷲ است .
-
کردار
لغتنامه دهخدا
کردار. [ ک ِ ] (معرب ، اِ) مثل بنا و اشجار و جای انباشته به خاکی که کسی از ملک شخص خود نقل کرده باشد، و از آنجمله است قول فقها که گویند یجوز بیع الکردارو لا شفعة فیه لانه مما ینقل . و این کلمه فارسی است . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از منتهی ال...