کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش َ / ش ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) چوبی که بدان پنبه را پیش از حلاجی کردن زنند. (ناظم الاطباء). و رجوع به شفتاهنگ و شفش و شفشه شود.
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش َ ت َ / ت ِ] (اِ) گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از برهان ). || ابتدای طلوع آفتاب . || هر چیز نازک و لطیف . || تختخواب . (ناظم الاطباء). || تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد...
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (اِ) دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب . گل بسیار کم آب . گل زفت و نیم...
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) دیوانه و مجنون و بی عقل . (ناظم الاطباء). مخفف شیفته . (یادداشت مؤلف ) : بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا. ناصرخسرو.|| پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته . (ناظم الاطباء). و ر...
-
شفته
لغتنامه دهخدا
شفته . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (اِ) توفار. (ناظم الاطباء). در متون دیگر دیده نشد.
-
واژههای مشابه
-
شفته رنگ
لغتنامه دهخدا
شفته رنگ . [ ش ِ ت َ / ت ِ رَ ] (اِ مرکب ) شفترنگ . (ناظم الاطباء). رجوع به شفترنگ شود.
-
شل و شفته
لغتنامه دهخدا
شل و شفته . [ ش ُ ل ُ ش ِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) آبکی . مقابل سفت . مقابل محکم . (یادداشت مؤلف ). || طعام درهم نیامیخته . طعام جانیفتاده بر اثر خوب نپختن و این چنین غذا را اصطلاحاً گویند: آبش یک طرف است دانش یک طرف . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
آژند
لغتنامه دهخدا
آژند. [ ژَ ] (اِ) گل یا شفته ٔ دیگر که میان دو خشت گسترند پیوستن بیکدیگر را. ملاط. اَژند. || گل و لای که در ته آبی نشیند. || گِلابه .
-
حصیرپوش
لغتنامه دهخدا
حصیرپوش . [ ح َ ] (ن مف مرکب ) پوشیده به حصیر: سقف خانه را حصیرپوش کردن ؛ بر بالای تیرها حصیرافکندن و بر زبر آن شفته ریختن و سپس کاه گل کردن .
-
شوفته
لغتنامه دهخدا
شوفته . [ ت َ /ت ِ ] (ص ، از اتباع ) (شفته و...) وارفته . سست و بی حال (اگر در مورد آدم استعمال شود). بی مزه و شل و شیویل (اگر در مورد غذاهایی نظیر پلو و دمی کته ٔ له شده وخمیرشده به کار رود). (فرهنگ عامیانه ٔ جمال زاده ).
-
شل و کوفته
لغتنامه دهخدا
شل و کوفته . [ ش ُ ل ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) مطبوخی نه با اجزائی تمام ونه با دقتی در حد پختن آن . پلویی بد پخته که آب بسیار دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شل و شفته شود.
-
پرتمیدن
لغتنامه دهخدا
پرتمیدن . [ پ َ ت َدَ ] (مص ) صاحب لسان العجم گوید بمعنی آماهیدن و ترکیدن لب باشد و از مشکلات نقل میکند: پرتمیدن ؛ ای شفته ارتفعت عن موضعها کانها مقدمة. (شعوری ج 1 ص 241).
-
شیفتق
لغتنامه دهخدا
شیفتق . [ ت َ ] (معرب ، اِ) گِل . گلی که اکنون بنایان «شفته » گویند. (یادداشت مؤلف ) : مبلغ پنجاه هزار درم استرداد کرده بر خرج عمارت فرهیزها و گل شیفتق صرف نمودند. (از ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 17). شکافی پیدا شد و از جی یافتند بسان گوری مرتب و معقود ا...