کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفافی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفافی
لغتنامه دهخدا
شفافی . [ ش َف ْ فا ] (حامص )لطافت و نازکی و تنکی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). || درخشندگی و تابناکی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به شفاف شود.
-
جستوجو در متن
-
شفافیت
لغتنامه دهخدا
شفافیت . [ ش َف ْ فا فی ی َ ] (از ع ، مص جعلی ، اِمص ) شفاف بودن . تابانی و درخشانی . شفافی . (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شفاف و شفافی شود.
-
نورافکن
لغتنامه دهخدا
نورافکن . [ اَ ک َ ] (نف مرکب ) نورافشان . که نور و روشنی بر اشیاء افکند. || (اِ مرکب ) چراغ برق قوی که در سرپوش شفافی تعبیه شده و چون آن را روشن کنند به سبب شفافی و جلای سرپوش ، نورش مضاعف شود و تا دوردست را روشن کند.
-
ازهری
لغتنامه دهخدا
ازهری . [ اَ هََ ] (ص نسبی ، اِ) فیروزه ای است نزدیک بفیروزه ٔ بواسحاقی در صافی و شفافی . (جواهرنامه ).
-
افروسالینوس
لغتنامه دهخدا
افروسالینوس . [ اَ ] (معرب ، اِ) سنگ سفید شفافی است که به بصاق القمر معروف است . آنرا بزبان رومی افروسالینوس یعنی زبدالقمر نامند، زیرا سالین همان قمر است . (از الجماهربیرونی ص 182).
-
روزرخ
لغتنامه دهخدا
روزرخ . [ رُ ] (اِ مرکب ) روشنی و شفافی و سرخی روی . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا). سرخ رویی . || (ص مرکب ) کنایه از سرخ روی . (برهان قاطع). || کنایه از زیبا و خورشیدروی و سرخ روی : بود آفتاب زردی کان روزرخ درآمدصبح دو عید بنم...
-
تانتال
لغتنامه دهخدا
تانتال . (اِخ ) پادشاه افسانه ای و اساطیری «لیدی » است . وی به سفره ٔ خدایان پذیرفته شد ومقداری شراب و مائده ٔ آنان را برای چشاندن به مخلوق فانی بدزدید. آنگاه برای آزمایش معرفت غیب خدایان فرزند خود «په لوپس » را بکشت و در ضیافتی به محضر خدایان برد و ...
-
حاتم
لغتنامه دهخدا
حاتم . [ ت ِ ] (ع ص ) کلاغ سیاه . زاغ سیاه . || زاغ سرخ پاو سرخ منقار که آن را غراب البین گویند. (منتهی الارب ). و آن زاغی سرخ پای و سرخ منقار و دانه خوار و حلال گوشت بود و عرب بانگ او را شوم گیرد و نشانه ٔ جدائی و فراق شمرد. و آن خردتر و کشیده اندام...
-
فانوس
لغتنامه دهخدا
فانوس . (یونانی ، اِ) هر چراغی که جهت روشن کردن مسافت زیادی بر بالای بلندی مانند منار و جز آن ، نصب کنند. (ناظم الاطباء). || آلتی که از مواد غیر حاجب نور سازند. خواه آن ماده شیشه و بلور باشد یا کاغذ یا پارچه و در آن چراغ گذارند تا از باد محفوظ بماند....
-
ژولپ
لغتنامه دهخدا
ژولپ . [ ل ِ ] (اِ) ژولپ از کلمه ٔ عربی جُلاب (معرب از گلاب ) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است . امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و یا به پوسیون های صاف و شفافی که دارای صمغ باشداطلاق میکنند. تمامی ژولپ ها از محصولات ماژی...
-
مزوگله
لغتنامه دهخدا
مزوگله . [ م ِ زُ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) ناحیه ٔ شفافی که حد فاصل بین سلولهای اکتودرمی و آندودرمی بدن غالب کیسه تنان [ از جمله ئیدرها و کتنوفورها ] است . ناحیه ٔ مزوگله را مایعی شفاف تشکیل میدهد که 95 درصد آب است و نتیجه ٔ ترشحات سلولهای اکتودرمی و آند...
-
انکسار
لغتنامه دهخدا
انکسار.[ اِ ک ِ ] (ع مص ) شکسته شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) شکستگی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). شکست . (از لغات فرهنگستان ). انفصام . (یادداشت مؤلف )...
-
فرعونی
لغتنامه دهخدا
فرعونی . [ ف ِ ع َ / عُو ] (ص نسبی ) هر کس یا هر چیز که منسوب به فرعون پادشاه مصر باشد. (یادداشت به خط مؤلف ).- فرعونی نسب ؛ فرعونی . از خاندان فرعون . به کنایت ستمگر : خصم فرعونی نسب همچون زنان دوکدان در زیر ران خواهد نمود. خاقانی . || (حامص ) تکب...
-
زجاجی
لغتنامه دهخدا
زجاجی . [ زُ ] (ع ص نسبی ) منسوب به زجاج (شیشه ، گوهر شفاف ). || آبگینه فروش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از تاج العروس ) (دهار) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). آبگینه فروش و بلورفروش . (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط). فروشنده ٔ شیشه ...