کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شفاعت نامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شفاعت نامه
لغتنامه دهخدا
شفاعت نامه . [ ش َ ع َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) سفارش نامه و توسطنامه . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
شفاعت کردن
لغتنامه دهخدا
شفاعت کردن . [ ش َ ع َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) توسط کردن . (ناظم الاطباء). تشفّع. (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). وساطت کردن . توسط کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : خداوند... دستوری دهد ایشان را تا بی حشمت چونکه خداوند در خشم شود به افراط شفاعت کنند. (ت...
-
شفاعت خواه
لغتنامه دهخدا
شفاعت خواه . [ ش َ ع َ خوا / خا ] (نف مرکب ) شفاعت خواهنده . شفیعشونده . درخواست بخشایش کننده .خواهشگر. شافع. شفیع. (یادداشت مؤلف ) : اگر محمد اندر مقام محموداست گناه امّت خود را ز حق شفاعت خواه ... سوزنی .راهنمای خلق به طریق هُدی و شفاعت خواه امت ب...
-
شفاعت کننده
لغتنامه دهخدا
شفاعت کننده . [ ش َ ع َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شافع. خواهشگر. شفاعت کن . درخواستگر. (یادداشت مؤلف ). ورفان و شفیع و درخواست کننده . (از ناظم الاطباء).
-
جستوجو در متن
-
عمل نامه
لغتنامه دهخدا
عمل نامه . [ ع َ م َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نامه ٔ اعمال . (آنندراج ). شهادت نامه . (ناظم الاطباء). کارنامه . نامه ٔ عمل : نعوذ باﷲ اگر روز حشر طی نکندشفاعت تو عمل نامه ٔ اناث و ذکور. عرفی (از آنندراج ).|| اجاره نامه . || حکم . (ناظم الاطباء).
-
دستمزد
لغتنامه دهخدا
دستمزد. [ دَ م ُ ] (اِ مرکب ) مزدوری که به تازی اجرت گویند. (از شرفنامه ). مزد کار کسی . مزد کارهای دستی . اجرت کار. مزد کسی که کاری کرده باشد. (برهان ). اجرت و مزدوری . (غیاث ). حق الزحمه : هرچه بخشم به دستمزد از من نپذیری و بس کشی بیکار. خاقانی .بد...
-
امضاء
لغتنامه دهخدا
امضاء. [ اِ ] (ع مص ) روان کردن و در گذرانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بگذرانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). روان گردانیدن . (آنندراج ). راندن . (فرهنگ فارسی معین ). روان گردانیدن فرمان . (غیاث اللغات ). اجرا کردن . عمل کردن : اگر آنچه...
-
غمناک شدن
لغتنامه دهخدا
غمناک شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهگین شدن . غمگین شدن . غم و اندوه داشتن : چو ویسه چنان دید غمناک شددلش گفتی از غم بدو چاک شد. فردوسی .گفت : این حدیث بر ایشان پدید نباید کرد که غمناک شوند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 140). البته نخواهم که شفاعت کن...
-
زایدة
لغتنامه دهخدا
زایدة. [ ی ِ دَ ] (اِخ )زائده . ابن قدامه ٔ ثقفی . ابن عساکر آرد: زائدةبن قدامةبن مسعود ثقفی . ابن عم مختاربن ابی عبیده ٔ ثقفی است و از ابن عمر روایت دارد و بر یزیدبن معاویه وفود کرده است . طبری در تاریخ گوید: چون مسلم بن عقیل در کوفه خروج کرد، مختار...
-
پیش رفتن
لغتنامه دهخدا
پیش رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) جلو رفتن . مقابل پس رفتن . حرکت کردن بسوی مقابل . سلوف . زم . (منتهی الارب ) : درفش و پس لشکر و جای خویش برادرش را داد و خود رفت پیش . فردوسی .از آن پس بجنبید از جای خویش بنزدیک پرده سرا رفت پیش . فردوسی .اینهمه نیش م...
-
ابونعیم
لغتنامه دهخدا
ابونعیم . [ اَ ؟ ] (اِخ ) ندیم . ابوالفضل بیهقی در تاریخ خود آرد: و چنان افتاد از قضا که بونعیم ندیم مگر بحدیث این ترک (نوشتکین ) دل بباد داده بود در مجلس شراب سوی او دزدیده بسیار نگریستی و این پادشاه آن میدیده دل در آن بسته بود، این روز چنین افتاد ک...
-
استادن
لغتنامه دهخدا
استادن . [ اِ دَ ] (مص ) ایستادن . ستادن . قیام . برپا شدن . خاستن . بخاستن . برخاستن . سر پا ماندن : شد به گرمابه درون استاد غوشت بود فربی و کلان بسیارگوشت . رودکی (در منظومه ٔ سندبادنامه ٔ رودکی ).رجوع به سندبادنامه چ اسلامبول ص 173 س 11 و بعد آن ش...
-
تعزیر
لغتنامه دهخدا
تعزیر. [ ت َ ] (ع مص ) نکوهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). ملامت کردن . (از اقرب الموارد) : گر خود همه بیداد کند هیچ مگوییدتعزیر دلارام به از ذل شفاعت . سعدی .به لشکر نامه فرستاد و ایشان را به تعزیر و تمویه و مواعید زود بفریفت . (ترجمه ٔ تاریخ ی...